سرپناهی از جنسِ نادانی


ترس از دانایی و دانستن، نشان عینی و روشن عدم اعتماد به‌ نفس است. نوعی فرار از واقعیت‌ها. دانایی، گردگیری از رخسارِ واقعیت‌هاست. پرده برداشتن از سیمای دروغ‌هایی که به خود و دیگران گفته‌ایم. به همین خاطر مردمانی که زندگی‌شان بر جعل و دروغ استوار است و چیزی برای نشان‌ دادن ندارند، از آوردن دليل روشن و مراجعه به شواهد تجربی نفرت دارند. از دانایی می‌ترسند. به سرپناهی از جنسِ نادانی پناه می‌برند. میلِ اندیشایی را در خود سرکوب می‌کنند. اهل گفت‌وگو و به دنبال فهم و دانستن نیستند، در مغاکِ تار توجیه می‌خزند و در هاله‌ء پر راز و رمز کلیشه‌ها و ادعاهایی که تجربه آشکارا تکذیب می‌کند، خود را پنهان می‌کنند. از خرد و تجربه ترس دارند، زيرا به خود دروغ گفته‌اند و می‌دانند كه داناییِ تجربی و عقلی ویران‌گرند و پناهگاهِ دروغين‌شان را خراب می‌كنند.
یکی از مصادیقِ آشکارِ "ترس از دانایی" مسلمانان‌اند. مسلمانان، دين و باورِ خود را برتر می‌دانند، اما چیزی برای نشان دادنِ اثباتِ برتری خود ندارند. نه در روند توسعه جهانی سهم خلاق دارند، نه در تولید علم و هنر. اسلام برای آن‌ها نوعی سرپناهی از جنس نادانی است. از وحدتِ دینی سخن می‌گویند. برای کشتنِ هم‌کیش و هم‌دین خود با هر کفری هم‌دست می‌شوند. دین و فرهنگِ خود را کامل می‌پندارند. امر مجهول نه فقط قابل نقد نیست، بلکه مقدس نیز می‌باشد. در برابر ارتكابِ بدی‌های خود مسئول نیستند. جهل و نادانی‌شان را علم می‌پندارند. تصور می‌کنند هر راهی جز راهی که آن‌ها انتخاب کرده‌اند خطاست. از آزمونِ تجربی ادعاها و فرضیه‌های‌شان می‌هراسند و از اقامت در نادانی خرسند و راضی‌اند.
دلیل این تجربه‌گریزی و ترس از دانایی تا حد زیادی روشن و قابل درک است: تجربه، این خانهء کاذب را بر سر آن‌ها آوار می‌کند. دانایی، جهان کاذبِ آن‌ها را ویران. آن‌ها به صورتِ خودخواسته، امکان‌های بودن را آن‌قدر برای خود محدود می‌سازند، که ناگزیر شوند خود را در نخِ تفسیرهای من درآوردی از امر مجهول بیاویزند. از تغییر هراس دارند. به تفسیر عشق می‌ورزند. اگر بگوئیم این بخش از متونِ قرآن مخالفِ انسانیت است، می‌گویند برای تفسیر آن به عقل و تاریخ و علم حدیث و سیره مراجعه کن. اگر بگوئیم که تاریخ و علم حدیث این را می‌گویند، می‌گویند تاریخ و حدیث و سیره جعلی‌اند، به قرآن مراجعه کن. وقتی تمامی درها را به روی خود بسته می‌بییند، می‌گویند که دین، غیر از "آخوندها" است، اگر بپرسیم مگر تو دینت را از آخوند نگرفته‌ای؟ می‌گویند تو توان فهم دین را نداری.
وقتی می‌پرسیم دینی که توان فهم آن را نداریم به چه دردی می‌خورد؟ می‌گویند بایست به متخصصینِ آن دین مراجعه کنی: به آخوندها و نهایتاً از ما می‌پرسند "تو که اسلام را قبول نداری، دین خودت چیست؟ امکان ندارد آدمی بدونِ دین زندگی كند". عجيب است! هرگز زندگی در پرتو خرد و بدونِ دین و راهنما برای آن‌ها قابل تصور نیست. از توهمی به توهم دیگر پناه می‌برند، از دروغی به دروغی و از تفسیری به تفسیری، سرانجام پس از یک دور باطلِ بی‌حاصل به دین بر می‌گردند. به قرآن، حدیث، پیامبر، آخوند، سیره و تمامی آن رازهای سر به‌ مهری که برای دل‌خوشی خود ساخته‌اند تا واقعیت را نبینند. مسلمانان از روبه‌‌رو شدن با واقعیت و اسلام واقعی می‌ترسند. از دانایی هراس دارند. اسلام به معنای واقعی کلمه سرپناهی از جنسِ نادانی است. اقامت‌گاه کسانی که اعتماد به نفس خود را کاملاً از دست داده‌اند و از دانستن هراس دارند.
احترام به ناچیز
هرچه دربارهء دین بنویسیم، دینداران ناراحت می‌شوند که چرا به ارزش‌های ما توهین می‌کنید! این در حالی است که هر دینی نه فقط دین دیگر را قبول ندارد، بلکه برای از بین بردنِ آن آدم می‌کشد و غزوه راه‌اندازی می‌کند. همدیگر را سر می‌بُرند. اساس دین ترویجِ بدگویی، فرقه‌گرایی، دامن‌ زدن به اختلافاتِ اجتماعی و ترویج و توجیه حذف و کثر است. این مشکل در بین ادیان ابراهیمی حادتر است. یهودیت خود را آخرین دین می‌داند. مسحیت همین طور. اسلام هر دو را قبول ندارد و می‌گوید: یهود می‌گوید مسیحی چیزی نیست، مسیحی می‌گوید یهود چیزی نیست. ما می‌گوئیم این هر دو چیزی نیست.
در داخل ادیان نیز فرقه‌ها همدیگر را گمراهِ مطلق می‌دانند. فرقه‌های اسلامی در این روزها خون همدیگر را می‌ریزند. منطقِ ادیان توهم توسعهء ناچیزهاست. ارزشِ ناچیز. مقدسِ ناچیز. خدای ناچیز! لطفاً اول بر سر حقیقی بودن یک چیز توافق کنید و با هم کنار بیائید، بعد از ما بخواهید که به آن احترام بگذاریم. شما خودتان همديگر را باطل اعلام کرده‌اید و برای خود ارزشی باقی نگذاشته‌اید. جمعِ جبری باورهای‌تان، بطلانِ تمام ادیان و ضربِ صفر کردنِ تمام ارزش‌هایِ دینی است. وقتی شما هیچ‌کدام همدیگر را قبول ندارید، توقع نداشته باشید که ما به ناچیز احترام بگذاریم. ناچیز وجود ندارد تا موضوع احترام واقع گردد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر