غوغای خامنه ای : بازی با سر بریده حججی!


بالاخره بعد از چند ماه تاخیر، مراسم تشیع جنازه محسن حججی در تهران برگزار شد. این مراسم برای جمهوری اسلامی آنچنان از اهمیت برخوردار بوده که خامنه ای شخصا در ان حضور یافت و بر تابوت حججی بوسه زد. نمایندگان مجلس بحث در مورد وقابع کردستان عراق را نیمه کاره رها کردند تا از قافله عقب نمانند و در کنار دیگر مقامات لشکری و کشوری حضور یابند. البته برخی از هنرمندان مجیز گوی قدرت یا منتفع از قدرت و ثروت نیز نه تنها دراین مراسم حضور یافتند بلکه از آغاز ماجرای حججی خود آتش بیار معرکه شدند. البته قابل ذکر است که نخست روز گذشته جنازه حججی به مشهد برده شد، در آنجا حول حرم امام رضا طواف داده شد، بعد به تهران بازگردانده شد و قرار است فردا نیز در نجف آباد برای چند مین بار تشیع شود و سرانجام در بارگاهش دفن شود. بارگاهی نسبتا بزرگ که شبیه کربلا ساخته شد. 
خامنه ای در این مراسم ابراز کرد که "ببینید، چه غوغایی در کشور راه افتاده به‌خاطر این جوان." ببینیم ماجرای این غوغا چیست؟ چه کسانی آن را براه انداخته اند و هدف آن چه بوده است؟
حججی نه اولین کشته نیروهای مدافعان حرم در سوریه بود و نه تنها "شهید سربریده" توسط داعش. قبل از این نیز در اسفند ماه 1392 جمهوری اسلامی اعلان کرد که جوان 19 ساله افغانی عضو نیروهای مدافعان حرم توسط داعش سربریده شد. علاوه بر این تا کنون تعدادی از فرمانده نظامی در این جنگ کشته شدند. اما به ظاهر نه سربریده جوان افغانی و نه چند هزار کشته دیگر نیروهای نظامی توجه گردانندگان جمهوری اسلامی را به خود جلب نکرد.
حججی در 18 مرداد ماه امسال توسط داعش اسیر و سربریده شد. داعش تصاویری از وی قبل از کشته شدن منتشر کرد. همانند تصویری که پیش از این از جوان افغانی پخش کرد. اما چون افغانی بود و شهروند درجه دوم ارزش یا پتانسیل آن را نداشت که تبدیل به نمادی از "شهدای مدافعان حرم" شود. اینکه حججی چه اندازه بر پایه اعتقادات مذهبی خود یا همانند هزار جوان بیکار دیگر برای کسب پول به سپاه پاسداران پیوست و به سوریه اعزام شد، مشخص نیست. تا اینجا می دانیم که همسر وی در تلویزیون اعلام کرد که "محسن سر داد تا روسری نرود." احتمالا اعتقادات مذهبی و وفاداری خانواده کشته شدگان به جمهوری اسلامی مانند همیشه یکی از مولفه های نماد سازی برای جمهوری اسلامی بوده است. همگان می دانند که از بین صدها هزار کشته و زخمی در جریان جنگ ارتجاعی با عراق تنها کسانی برجسته شدند که حزب اللهی بودند.

اما این همه ماجرا نیست. دلایل دیگری نیز در کار است. پاره ای از مطلعین همان زمان این موضوع را ربط دادند به برخی شکستهای عملیاتی سردار قاسمی در سوریه و برخی معاملات و بازی های پشت پرده میان ایران و دولت سوریه با داعش. همان زمان آسوشیتتد پرس خبر داد که رژیم ایران در ازای تحویل گرفتن جسد محسن حججی اجازه داد تا داعش  300 تا 670 تن از اعضای خود را به همراه خانوداه هایشان از مرز لبنان خارج کند و به مرزهای عراق و سوریه بفرستد. امری که مورد مخالفت دولت عراق قرار گرفت.
جمهوری اسلامی برای پوشاندن اصل موضوع و پنهان کردن برخی محاسبات غلط نظامی سیاسی خود به تبلیغات روی آورد تا سر و ته ماجرا را به هم آورد. امری که یدی طولا در آن داشته و دارد. فردای آن روز رسانه های اصول گرا پوستری منتشر کردند که در ان سربریده حججی با واقعه کربلا و بریدن سر امام حسین شبیه سازی شد. قاسم سلیمانی طی پیامی به "حلقوم بریده" او سوگند خورد و جنتی او را با کلماتی چون اباعبدالله حسین توصیف کرد.  این آغاز ماجرای حججی بود. از آن پس سیل بازی های نمایشی براه افتاد. سازماندهی مراسم های یادبود، روضه و مداحی، انتشار تمبر و انواع پوستر و نماهنگ، مستند سازی، مسابقات ورزشی و کتاب خوانی و تا پیام و توئیت هنرمندان جیره خوار و مجیز گو و به شکل منظم و هماهنگی براه افتادند و به ماجرای حججی پر و بال دادند. طبق معمول کاسبی ایدئولوژیک جدیدی براه افتاد که پشتوانه مالی عظیم داشت. از آن پس اعضای خانواده حججی در مرکز توجه رسانه ها قرار گرفت، به مشهد برده شدند تا هنگام زیارت، سیاحتی هم بکنند. مسئولان دولتی،‌ حکومتی و نظامی و مذهبی از اصول گرا و اصلاح طلب به دیدار این خانواده شتافتند تا به قول بیانیه سپاه پاسداران "عطر خوش حسین به مشام رسد و از جای جای این سرزمین نوای "یا حسین" گوش جان را نوازش دهد."

گردآورنده : میلاد سلطانپور

بعد از گذشت ۳۸ سال بشنویم


چندنمونه ازاعترافات انقلابیون سال ۵۷:
🔺عزت اله سحابی (ملی - مذهبی):
"برنامه های شاه به نفع ایران بود و ما آن زمان متوجه نمی شدیم و از روی کینه و عناد با آن ها دشمنی و مخالفت می کردیم".

🔺اکبر گنجی:
"ما دروغ می گفتیم، ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه 150هزار زندانی سیاسی دارد.
ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه دکتر شریعتی را کشت. همه این دروغ ها را گفته ایم، آگاهانه هم گفتیم"

🔺هما ناطق :
"خودم کردم که لعنت بر خودم باد...".
او در مقاله ای به شدت به انتقاد از روشنفکران و خودش در انقلاب سال 57 می پردازد.

🔺دکتر اسماعیل خوئی (شاعر، سابق):
"در پیشگاه ملت بزرگ ایران، از بدی هایی که در حق خانواده پهلوی کردم، صمیمانه عذر می خواهم. همچنین از شهبانو فرح، از شاهزاده رضا پهلوی، و خانواده پهلوی بارها و بارها معذرت می خواهم. لطفا مرا ببخشید و حلالم کنید".

🔺محمد نوری زاد:
"من یک پوزش خواهی بزرگ به پیشگاه رضا شاه بزرگ و فرزندش بدهکارم".

🔺عمادالدین باقی:
"آمار قربانیان دوره شاه دروغ بود، همه ساختگی و دروغ بود".

🔺کیانوری (رهبر حزب توده):
"محمد مسعود را ما کشتیم، همه جا شایعه کردیم و انداختیم گردن شاه"

🔺روح اله حسینیان (آخوند):
"اگر قرار بر آباد کردن بود که شاه بهتر می توانست ایران را آباد کند".

🔺مهدی هاشمی (از موسسان سپاه پاسداران):
"شمس آبادی را کشتیم و انداختیم گردن ساواک و شاه"

🔺هاشمی رفسنجانی:
"در زمان شاه من با پاسپورت ایرانی در اروپا هرکجا که دلم می خواست بدون ویزا سفر می کردم و کلی بهم احترام می گذاشتند".

🔺محسن سازگارا:
از "انقلاب" علیه شاه پشیمان هستم!

🔺حمزه فراهتی (فعال سیاسی و دوست صمیمی صمد بهرنگی):
"بهرنگی جلوی دیدگانم غرق شد و ما به دروغ گفتیم کار ساواک بوده".

🔺عباس میلانی ( نویسنده و استاد دانشگاه):
"ما به دروغ می گفتیم که شاه نوکر آمریکاست. من با سند در کتابم ثابت کردم که شاه برای منافع ملت ایران عملا در حال جنگ با دولت آمریکا و دولت های اروپایی به ویژه انگلیس بود. من ثابت کردم که دولت آمریکا و انگلیس بارها خواستند شاه را سرنگون یا ترور بکنند ولی موفق نشدند. من با مدرک ثابت کردم که شاه قدمی جز برای منافع ایران بر ونداشت و ما انقلابیون به دروغ به او تهمت نوکری آمریکا می زدیم".

ما 38سال مردم ایران را با وعده های شرین و دروغ های شاخ دار فریب دادیم.
اکبر گنجی که عضو ارشد سپاه بود
محسن سازگار عضو موءسس سپاه
میگویند در جلسه ای بسیار محرمانه و حساس که امام خمینی گفتند وای به روزی که مردم بفمهمند شما چکاره اید
و بفهمند شما چه بلائی بر سر آنها آوردید آنوقت مصیبت عظما خواهد بود.
این هیئت به رهبری امام خمینی تشکیل شد تصمیم گرفتند برای دوام حکومت  اگر میخواهید مردم و خانواده ها همیشه در صحنه های سیاسی و اجتماعی و در صحنه انقلاب بمانند و آنها را دعوت به خیابانها بنمائیم باید از هر خانواده یک جوان شهید بشود باید خانواده ها را مقید به حضور بنمائیم.
آنوقت است که آن خانواده سالیان سال تابع امر و دستورات خواهند بود.
جنگ ایران و عراق نمونه ای از تهدیدات صدور انقلاب بود.
اگر مردم کشور ما تاریخ را ورق میزدند و چند سطری از پشیمانی سلمان فارسی (روزبه) را میخواندند هرگز مرتکب اشتباهات بزرگ نمیشدند.
مردمی که تاریخ را نمیخوانند همیشه فریب شعارها را میخورند .
گرداورنده : میلاد سلطانپور

پارادوکس جالب مسلمانان


مسلمین در این مناطق ناراضیند:
آنها در غزه ناراضیند
در مصر ناراضیند
در لیبی ناراضیند
در مراکش ناراضیند
در ایران ناراضیند
در عراق ناراضیند
در یمن ناراضیند
در پاکستان ناراضیند
در افغانستان ناراضیند
در سوریه ناراضیند
در لبنان ناراضیند

پس کجا راضیند؟
در استرالیا راضیند
در کانادا راضیند
در انگلیس راضیند
در ایتالیا راضیند
در فرانسه راضیند
در آلمان راضیند
در سوئد راضیند
در نروژ راضیند
در دانمارک راضیند
در آمریکا راضیند
در هلند راضیند
در واقع آنها در تمام کشور هاییکه مسلمان نیستند راضیند و در تمام کشور های مسلمان ناراضی..!
و آنها چه کسی را برای عدم رضایت خود مقصر می دانند؟
آنها کشور هایی را که در آنجا راضیند مقصر می دانند و می خواهند آن کشور ها را تغییر داده شبیه کشوری بکنند که در آنجا ناراضی بودند!!!
شاید نیاز باشه چند بار متن رو بخونیم تا عمق فاجعه رو درک کنیم !!!!!

ﺑﯿﺎﻧﯿﻪ ﺭﺳﻤﯽ یک ﺑﯿﺨﺪﺍ :
-1 ﻫﺮ ﮐﺲ ﺁﺗﺌﯿﺴﺖ ﻧﺸﻮﺩ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﭘﺴﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ !
-2 ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﺣﺮﺍﻣﺰﺍﺩﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ !
-3 ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺧﻮﻫﯿﻢ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﭘﻮﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﯿﻢ ؛ ﭼﺮﺍﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻟﺠﺎﺟﺖ ﺁﺗﺌﯿﺴﺖ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ !
-4 ﺍﻻ ﺍﯼ ﺧﺪﺍﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻥ ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺻﺪﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﻧﯿﻪ ، ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺟﺎ یاﻓﺘﯿﺪ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﻮ ﺩﺭ ﮐﻤﯿﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﺗﺌﯿﺴﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭼﺴﻼﻡ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺁﺗﺌﯿﺴﺘﻬﺎ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻨﺪ !
-5 ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺣﻤﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ ﭘﺮﺗﺸﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﮑﺸﯿﺪﺷﺎﻥ !
-6 ﺩﺳﺖ ﺭﯾﭙﻮﺭﺕ ﭼﯽ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯿﻮﻥ ﺍﺳﻼﻣﮕﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﺒﺮﯾﺪ ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺁﺗﺌﯿﺴﺘﻬﺎ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻨﺪ !
-7 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ، ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ، ﺧﻠﻔﺎ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﻻﻍ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺷﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ !
-8 ﻫﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﯿﺮ ﻧﻤﻮﺩﯾﺪ ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﮔﯽ ﻭ ﺯﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻠﻔﺘﯽ ، ﮐﻨﯿﺰﯼ ﻭ ﻏﻼﻣﯽ ﺧﺪﺍﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﯾﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺖ ﺁﺯﺍﺩﺷﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺝ ﻭ ﺧﺮﺍﺝ !
-9 ﺍﻻ ﺍﯼ ﺧﺪﺍﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻥ ؛ ﻣﺴﻠﻤﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎﯾﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺷﻤﺎ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻣﻨﻄﻖ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻧﺘﺎﻥ ﻭ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺖ !
-10 ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺭ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﺮﺍﻡ ﺷﺪ ، ﻣﮕﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﺪ !
.
.
.
.
.
ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ﻭ ﺁﻗﺎﯾﺎﻥ ﺍﺳﻼﻣﮕﺮﺍ ! ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺸﻮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺪ ﺭﺍﻩ
ﻧﺪﻫﯿﺪ ! ﺍﯾﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ، ﺑﺎ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺗﺨﻔﯿﻒ ، ﺍﺣﮑﺎﻡ
ﺗﺎﺯﯾﻨﺎﻣﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻓﻮﺭﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻡ !
ﺣﺎﻝ ﺁﯾﺎ ﺟﺎﯾﺰ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ، ﭼﺎﭘﻠﻮﺱ ، ﺣﻘﻪ
ﺑﺎﺯ ، ﺑﯿﺸﺮﻑ ، ﻧﺎﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭ ﺟﻨﺎﯾﺘﮑﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻻﯾﻞ
ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻭ ﮔﺎﺯ ﺭﻭﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ؟ ! ﻧﻈﺮﺗﺎﻥ
ﭼﯿﺴﺖ ؟ !
ﺷﺮﻡ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ! ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ ؟
_____________________________
ﭘﺎﻧﻮﯾﺲ
-1 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 22 ﺍﻧﻔﺎﻝ
-2 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 13 ﻗﻠﻢ
-3 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 56 ﻧﺴﺎﺀ
-4 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 5 ﺗﻮﺑﻪ
-5 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 28 ﺗﻮﺑﻪ
-6 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 38 ﻣﺎﺋﺪﻩ
-7 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 5 ﺟﻤﻌﻪ
-8 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 4 ﻣﺤﻤﺪ
-9 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 123 ﺗﻮﺑﻪ
-10 ﻗﯿﺎﺱ ﺑﺎ : 24 ﻧﺴﺎﺀ
 گرداورنده : میلاد سلطانپور

عصب سوخته


سالها پيش به عيادت زن جوانی كه خـودسوزی كرده بود رفتم ، با اینکه شدت جراحتش بسيار بالابود اما به راحتی حرف ميزد . از دیدن صورت خندان او كه تنها بخش پانسمان نشده در بدنش بود متعجب شدم . خوش‌باورانه به دكترش گفتم حالش كه خوب است و درد ندارد . جواب دقیق دكتر يادم نيست ولی واژۀ #عصب_سوخته را از میان کلماتش هرگز نتوانستم فراموش کنم چون دو روز بعد زن جوان مُرد ... جامعۀ امروز ایران دچار عصب سوختگی شده است زخمی و زخم خورده از دردهايی كه تا عمق استخوانمان را به آتش كشيده است اما انگار نبايد همچنان واقعيت را باور كنيم . باور كنيم كه جامۀ امروز ایران نياز جدی و عاجل به آسيب شناسی‌ اجتماعی دارد ، باور كنيم كه در زير نقاب دروغين اخلاق بر ظاهر جامعه ، چه تعفّنی از اميال سركوب شده غليان ميكند ، باور كنيم كه ناديده گرفتن نيازها و نبود امكان برای تخليۀ غرايز طبيعی میتواند هر کسی را به هيولایی افسار گسيخته تبدیل کند ، باور كنيم آموزش های هشدار دهنده از سنين كودكی يک ضرورت است و  تا حد بسيار زيادی میتواند اين طفل معصومان را از خطر آزار منحرفان جنسی محافظت كند ، باور كنيم سيستم آموزشی مطيع پرور جرات " نه " گفتن را از كودكان ما گرفته است ، باور كنيم كه سرپوش گذاشتن بر واقعيت‌های هولناک در جامعه  و ماله كشيدن بر حفره‌های عميق موجود  نياز به رسیدگی دارد ...
واقعيت است كه ما #عصب_سوخته شده ايم از تكرار مصيبت هاي مكرّر و مكرّر و بی‌دليل نيست كه مسئولین جرات اجازه تجمع برای عمومی كردن هيچ اعتراضی را نمی‌دهند چون خودشان از همۀ ما بهتر بوی گندی که در اثر بی‌تدبیری‌ در عمق جامعه جریان دارد را احساس میکند !!
نوشته : رخشان بنى اعتماد

آیا شما عوام هستید؟


ﻗﺬﺍﻓﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ بوﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺩﻫﺪ، خندید ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ!؟ استعفا ﺍﺯ ﭼﻪ؟ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ...
ﺍﻭ ﺭﺍﺳﺖ می گفت، ﻧﻪ ﺭﻫﺒﺮ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﻪ ﺭﯾﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭ، ﻧﻪ ﺳﻠﻄﺎﻥ، ﻧﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ؛ ﺍﻭ نمی‌خوﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﻨﺎﻭﯾﻦ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﻮﺩ!  ﺭﻭﺯگارﯼ ﻟﻨﯿﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﻭﺯﯾﺮ ﭼﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻬﻮﻉآﻭﺭﯼ ﺍﺳﺖ ! ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﻡ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ ﺑﻮﺭﮊﻭﺍﺯﯼ می دﻫﺪ!
ﻣﺎﺋﻮ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺑﻮﺩ.
ﭼﺮﯾﮏ ﭘﯿﺮ، ﮐﺎﺳﺘﺮﻭ ﻫﻢ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﮐﺮﺩ!
ﮐﯿﻢ ﺍﯾﻞ ﺳﻮﻧﮓ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺭﯾﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﮐﺮﻩ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﺍﯾﻤﯽ ﻧﺎﻣﯿﺪ!

ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦﻫﺎ، ﺭﻭﺯﯼ ﻗﺒﻠﻪ ﻣﺮﺩمانشان ﺑﻮﺩﻧﺪ...
ﻫﻤﻪ ﺍین ها ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﺳﺖ ﻋﻮﺍﻡ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺩﺭ آﻏﺎﺯ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻋﻮﺍﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ وعوام، آن ها را می پرستیدند!
ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﻒ میﺯﺩﻧﺪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ خاطر آن ها به ﮐﺸﺘﻦ می ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺩﮔﺮﺍﻧﺪﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺣﻖ ﻫﯿﭻ نطق کشیدنی ﺭﺍ هم ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﺎنی ﮐﻪ قذافی را ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﺵ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯽﺷﮑﺴﺘﻨﺪ!
ﻋﻮﺍﻡ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺮﻡ ﭼﯿﺴﺖ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﭼﯿﺴﺖ، ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﻣﻌﻠﻢ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭼﯿﺴﺘﻨﺪ؟
ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽﺭﻭﺩ، ﺿﺮﺏ ﻭ ﺷﺘﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ، به دﺳﺖ پلیسی که باید حافظ مردم باشد ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺴﻨﺪند،ﻫﻤﺎن طوﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﺪ، ﺩﺭ ﺻﻒ ﺷﯿﺮ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﺪ، ﻋﻮﺍﻡ، ﮔﺪﺍ؛ ﺑﯿﻤﺎﺭ؛ ﺗﻦﻓﺮﻭﺵ، ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺵ؛ ﻣﻌﺘﺎﺩ؛ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ که این ها ﭼﯿﺴﺘﻨﺪ؟
ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ در سراسر جهان، عوام ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ دیگر ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ!
ﻓﻬﻢ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻭ ﻧﮕﺮﺵ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭽﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪ!
ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﺩ، ﻃﺎﻗﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺣﺘﯽ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻧﺪ؛ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻂ ﺍﻭﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ؛ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻭ ﻋﮑﺲ ﻭ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ آﻧﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺪ!
عوام ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻭ ﺍﺭﺷﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ می‌شود، پایان نامه هایشان را هم که از میدان انقلاب ابتیاع می کند.
چشم دارند، ولی نمی بینند! مغز دارند، ولی نمی فهمند! کله برای آنان که جایگاه مخ، که عضوی است که هر از چندگاهی باید به آرایشگاه برده شود و اصلا اهمیت سر برایشان در آن است که رستنگاه موی سر است!
این ﻋﻮﺍﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭼﻨﺪ ﺟﻮﮎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ، برای ﺩﻭﺳﺘﺎﻥشان ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺪ، ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻋﻮﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ جهان سوم ﺍﺯ ﻫﺮ ﻫﺰﯾﻨﻪﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺰﯾﻨﻪ آﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻭ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ هم ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ای کاش ما عوام نباشیم...
گردآورنده : میلاد سلطانپور

بی غیرتی مرد ایرانی


 میدونم الان موج برادران و قل چماقان و گنده لاتها و بزرگ سیبیل داران و صدا کلفتها و این آمپولی‌ها با بازوهای کلفت میریزن زیر این پست و میان از غیرت و جرات و مردونگی مردان ایرانی دفاع میکنند و شروع میکنن ۴ تا فحشم به من میدن اشکالی نداره ولی امیدوارم از مردونگی فقط سر و پا شاشیدنش رو یاد نگرفته باشید و متن تا آخر بخونید!

بیش از ۳۸ سال است که کشور ما دست جماعتی متحجر افتاده در طول همه این سالها سوای تجاوز به خواهران و مادران ما قبل از اعدام و اسید پاشی در خیابانها و سنگسار زنان کتک و آزار اونها در خیابانها بخاطر حجاب شما شاهد گرفتن حقوق برابر آنها و مساوی شدن حق جان آنها با نصف تخم چپ من و خودت شدی !
آره آقای با غیرت در طول این سالها قوانین حیوانی جمهوری اسلامی حق ارث اونها رو یک هشتم هوایی کرد حق نگهداشتن بچه رو به تو داد با اینکه ۹ ماه سختی به دنیا آوردن و تر و خشک کردن طفولیتش با اون بود و تازه اینجا تمام نشد حتی برای خروجش از کشور مثل یک برده باید از تو اجازه میگرفت!
حالا اینها تازه خوبش بود آخوندها همه این بی‌احترامیها و توهینها روبه خواهر مادر‌های مارو کم دونستند و تازه قانون گذاشتن که خواهرت با یک هوو هم باید زندگی بکنه و خفه بشه و به تو آقای سیبیل کلفت و صدا درشت مـــرد حموم زنونه این ازادی داد که چند تا چند تا زن مثل سیستم برده داری و حرم سرایی بگیری!
اشتباه برداشت نکن میدونم هیچ مردی بدش نمیاد با چند تا زن بخوابه آخه این خصلت حیوانی ماست و تا زمانی که خواهر و مادر ما نباشه برای خواهر و مادر دیگران اهمیت قایل نیستیم !
همه اینها به کنار فکر کن با همه این اخلاقهای نمونه ما تازه حق جدایی هم به منو تو داده آخه نیست خیلی خوش چوسیم در خزینه هم میشینیم ! و با همه این فشارها و با همه ظلمی که از صبح تا شب با همین قوانین به زنهامون میکنیم تازه این منو تو هستیم که باید حق جدا شدن بهشون بدیم و از اون اسفناکتر به زورم باهاشون میخوابیم و میگیم تمکین نکنی زن دوم هم میگیرم یعنی تجاوز علنی !

حالا میخواهم بدونم تو با غیرت در طول این مدت با همه این اوضاعی که اون بالا تعریف کردم چه قدمی برای آزادی مادر و خواهرت برداشتی؟ میدونی چرا بهت میگم بی‌غیرت؟ چون سوای اینکه صدات در نیامد حتی یک قدم برای اونها بر نداشتی!
چــــرا؟
چون صرف نمیکرد چون همه قوانین حیوانی جمهوری اسلامی به نفع من و تو بود من و تو گردن کلفت با غیرت موقع طلاق یخه زن رو گرفتیم و گفتیم قانون حق به من داده و انگار نه انگار, موقع ارث به خواهر و مادر خودمون رحم نکردیم وگفتیم قانون این رو گفته حالا اینها رو گفتم که تا به اینجا برسم !
در طول همه این سالها که از ورود زنان ما در استادیوم‌ها جلوگیری شد تو با غیرت و سیبیل کلفت صدا قشنگ و برو بازو آمپولی و رستم دستان یک دفعه به خودت زحمت ندادی بگی اگر زنان به استادیوم نرن منم نمیرم یک دفعه نشد به احترام آزادی اونها صدات در بیاد یعنی آخه بی غیرتی در چه حد که بخاطر یک بازی که میتونی از تلویزیون ببینی حتی حاضر به این کارم نشدی اینجا دیگه کسی نگفت کسی بکشی و یا بری شعار بدی خبر مرگت ۲-۳ تا بازی میتمرگیدی خونه و تحریم میکردی ولی نه اونم در وجودمون نبود
و همین شد که حالا زنهای ســـوری بدون حجاب به راحتی به استادیوم‌های ما میرن تازه اینجا هم انقدر بی‌غیرت بودی تو همون استادیوم صدات در نیامد !
بله برادر من بله پدر من هر کسی سر و پا شاشید و صداش کلف شد مرد نیست اونی که ماها داریم آفتابه هم داره ولی ما اندازه اون آفتابه هم خاصیت تو همه این سالها نداشتیم هر کسی هم امد کاری بکنه یا مسخرش کردیم یا فحش دادیم !
حالا بیا غیرتت به رخ من بکش و بهم ۴ تا فحش بده و بـــرو به زندگی سگسی که این آخوندها برای ما ساختن ادامه بده و فقط صدات برای منو امثال من و زن و خواهر و مادرت کلفت کن فقط اینو بگم شماها تو حمان زنانه هم مرد نیستید چرا که اون زنهای ایران با همه این مصیبتهایی که ما به سرشون آوردیم بازم با ما جانوران زندگی میکنند و صداشون در نمیاد !

نوشته : بابک ایران بان
گردآورنده : میلاد سلطانپور

کارگر


سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش رو به خیابان نگاه کرد و گریست
یکیش گفت به پیکان خسته اش که بایست!
یکیش اسم کسی را یواش برد که نیست

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش عکسی شد توی دست های سیاه
یکیش با چمدانی قدم گذاشت به راه
یکیش فکر زنش بود توی زایشگاه

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش زل زده شد توی چشم های پلیس
یکیش قایم شد توی دستمالی خیس
یکیش زن را برداشت رفت پیش رئیس!

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش مست شد از حسرت کمی شادی
یکیش رفت فرو در غمی خدادادی
یکیش مشت گره کرده شد در آزادی

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش رفت به دنیای آرزو و کتاب
یکیش رفت در آغوش دختری در خواب
یکیش رفت خیابان در انتظار جواب

سه کارگر وسط شعر راه افتادند
یکیش را سر میدان اوّلی کشتند
یکیش را سر میدان دوّمی کشتند
یکیش را سر میدان سوّمی کشتند
نوشته از : .....

ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻟﺖ ...


ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﻭﺿﻪﺧﻮﺍنى ﮐﻪ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﻭﺭﻩﺍى ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﮐﺮﺩ، ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﺑﻮﺩ .
ﭘﻴﺮﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﻣﻲﺁﻭﺭﻡ . ﻗﺪﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﮐﻤﻲ ﭼﺎﻕ، ﻣﺤﺎﺳﻨﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺑﺮﻑ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺍﺷﺖ . ﻋﻤﺎﻣﻪﺍﺵ ﻣﺸﮑﻲ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻣﻲﮐﺮﺩ . ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻲﮔﻔﺘﻨﺪ ﻧﻮﺭ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﻣﻲﺗﺮﺍﻭﺩ .
ﻣﺤﺘﺴﺐ ﺷﻴﺦ ﺷﺪ ﻭ ﻓﺴﻖ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺒﺮﺩ.
ﻗﺼﻪ ﻣﺎﺳـﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ .
ﻫﻴﭽﮑﺲ ﻧﺎﻡ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﻲﺩﺍﻧﺴﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﺗﺎ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ، ﺭﻭﺿﻪﻫﺎ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻡ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﻱ ﻭ ﻳﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﻧﺬﺭ ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻲﺷﺪ . ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺿﻪ ﺭﺍ ﺗﺎﺑﻊ ﻧﻈﻢ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮐﺮﺩ. ﺧﻴﻠﻲ ﻣﺠﻠﺲ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺭﻭﺿﻪﻫﺎﻳﺶ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﮐﻮﺗﺎﻩ (ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ 2 ﺗﺎ 5 ﺩﻗﻴﻘﻪ ‏) ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺻِﺮﻑ ﺣﻀﻮﺭ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ، ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ميدﺍﻧﺴﺘﻨﺪ .
ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺻﻨﺪﻟﻲ ‏( ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﻨﺒﺮ ‏) ﻣﻲﻧﺸﺴﺖ، ﻳﮏ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﻱﻳﺎ ﻗَﻨﺪﺍﻍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﻲﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﻲﺑﺮﺩ ﻭ ﻟﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﻲﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺎﻫﻲ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲﻧﻮﺷﻴﺪ ﻭ ﺑﻘﻴﻪ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﻲﺩﺍﺩ . ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭﺩﺍﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﻳﮏ ﻣﻘﺪﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﭼﺎﻱ ﻳﺎ ﻗﻨﺪﺍﻍ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﻲﺑﺮﺩﻧﺪ.
ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﺑﺎ ﺍﻻﻍ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﻲﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺎﻣﻨﺒﺮﻱ ﻣﻲﻧﺎﻣﻴﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺍﻻﻍِ ﺁﻗﺎ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻱ ﻣﻲﮐﺮﺩ، ﺑﻌﻀﻲ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﺠﻠﺲ ﭘﺎﻱ ﻣﻨﺒﺮ ﺁﻗﺎ ﻫﻢ ﻣﻲﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻌﻀﻲ ﻣﺮﺛﻴﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺻﺪﺍﻳﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﻲﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ . ﻫﻤﻴﻦ ﭘﺎﻣﻨﺒﺮﺧﻮﺍﻥﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﻱ، ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪﺧﻮﺍﻥ ﻣﻲﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ -7 6 ﺳﺎﻟﻲ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺍﻻﻍِ ﺁﻗﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﭼﻤﻮﺵ ﺑﻮﺩ .
ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺿﺎﻳﺘﻲ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﺴﺎﻧﻲ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﺪﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﻲﮐﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﺨﻤﻞ ﺳﺒﺰ ﻣﻲﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻭﺧﺘﻦ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻓﻊ ﭼﺸﻢﺯﺧﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻃﻔﺎﻟﺸﺎﻥ ﻣﻲﺁﻭﻳﺨﺘﻨﺪ، ﻭ ﭼﻮﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﻨﺪﻥ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﺪﻧﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ، ﮐﺴﺎﻧﻲ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺼﻮﺹ ﺑﭽﻪﻫﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻣﻲﺷﺪﻧﺪ، ﮔﺎﺯ ﻣﻲﮔﺮﻓﺖ !
ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ، ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺑﭽﻪ ﻧﺎﺁﺭﺍﻣﻲ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻻﻍ ﺷﮑﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﭽﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﻭﻳﺪﻳﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺣﻤﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ 60 ﺳﺎﻝ، ﺟﺎﻱ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺍﻻﻍ ﺭﻭﻱ ﭘﻮﺳﺖ ﺷﮑﻢ ﺍﻭ ﭘﻴﺪﺍﺳﺖ !
ﺑﺎﺭﻱ، ﮐﺎﺭ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﮑﻪ ﺑﻮﺩ . ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﺷﻬﺮﻱ، ﺑﺎﻍ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﺯﺭﮔﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻟﻤﺎﻥﻫﺎ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ‏(ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﻴﻦﺍﻟﻤﻠﻞ ﺩﻭﻡ ‏) ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺁﻟﻤﺎﻥﻫﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺻﻨﻌﺖ ﻭ ﺗﺠﺎﺭﺕ
ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻧﺪ همچنين ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﻱ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻭ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺗﻲ . ﺭﻭﺯ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻢ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﻗﻤﺮﻱ، ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺕ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻳﮑﺒﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺋﻞ ﺳﺎﻝ 1320 ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﺭﻭﺿﻪ، ﻣﻄﻠﺒﻲ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻳﻦ ﻫﻴﺘﻠﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﭘﻴﺪﺍ ﺷﺪﻩ، ﻫﻴﺖﻟُﺮ ﺍﺳﺖ . ﺍﺯ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺳﻴﺪ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ . ﻧﺎﻳﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﻣﻮﺭﻳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﻓﺘﺢ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ .
ﺍﻟﺒﺘﻪ، ﺍﻳﻦﻫﺎ ﻣﻄﻠﺒﻲ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﻣﻲﮔﻔﺖ ﻭ ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺩﺭ ﺻﺤﺖ ﺁﻥ ﺷﮏ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﻣﺪﺗﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺘﻔﻘﻴﻦ، ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻟﻤﺎﻥﻫﺎ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺯﺭﮔﻨﺪﻩ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﻴﺲﻫﺎ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺪﺕ ﮐﻤﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﻣﻲﺁﻭﺭﻡ ﮐﻪ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ ﻭ ﮐﻮﭼﻪﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﻻﻍ ﺑﻪ ﻣﺠﺎﻟﺲ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﺭﻓﺖ ‏( ﻭ همينطور ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻟﺲ ﻧﻴﺰ ‏) ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﻲﮐﺮﺩ ﮐﻪ، ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺁﻳﻨﺪﻩ، ﺯﻟﺰﻟﻪ ﺷﺪﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﻣﻲﭘﻴﻮﻧﺪﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﮐﺴﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩﻫﺎ ﻭ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ .
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺷﺐ، ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﮐﻠﻲ ﺗﺨﻠﻴﻪ ﺷﺪ . ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﻴﻢ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﻋﻠﺖ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﻭﺩﻱ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﺷﻠﻮﻍ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺮﺳﻴﺪ ﻣﺎ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻟﻪ ﺷﻮﻳﻢ . ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ،
ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩﻫا ﺑﺮﻭﻧﺪ، ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻧﺪ.
ﺁﻥ ﺷﺐ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻧﻴﺎﻣﺪ، ﻭﻟﻲ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺁﻣﺪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﻲ ﻋﻠﺖ ﻧﻴﺎﻣﺪﻥ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ، ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ :
 ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﮐﺴﻲ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﭘﻴﻐﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﺑﺎﻋﻘﻴﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻧﻴﺎﻳﺪ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﻓﻘﻂ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻳﺶ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﻲﻫﺎ ﻣﻲﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻧﺎﺩﺍﻧﻲ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﻨﺪ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ !
ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺣﺮﻑ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﺩﺭﻭﻳﺶﻫﺎ ﺑﺎ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻮﻥ ﮔﺬﺍشته شد . ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻗﺎﻧﻮﺭ ﻣُﺮﺩ، ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻭ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﺷﺪ !
 ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ‏« ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ‏» ، ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻨﻈﺮﭘﻮﺭ
گردآورنده: میلاد سلطانپور