جنایت


درود خدمت تمامی انسان دوستان
چگونه به سادگی میگذریم ؟
چقدر طول خواهد کشید که به خود این اجازه را بدهیم که تعصبات عقیدتی  خود را حتی برای یک مدت کوتاه کنار گذاشته و نگاهی انسانی حداقل به جامعه خود داشته باشیم ؟
تا به کی سکوت  ؟!
چند مادر داغدار دیگر را باید دید ؟ چند کودک بی سرپرست دیگر  ؟ چند اعدام دیگر ؟ چند آرش صادقی دیگر ؟ چند ندا ؟ چند انسان گور خواب ؟
چند پدرانی که به خاطر فقر خودشان را به آتش میکشند ؟ چند دخترانی که به دلیل جهالت به اسم بی آبرویی باید کشته شوند ؟ چند دختر دیگر باید چهرهایشان با اسید سوزانده شود ؟ چند خودکشی دسته جمعی به دلیل فقر ؟ چند زندانی سیاسی دیگر ؟ چند تجاوز ؟
چقدر دیگر اختلاس های میلیاردی ؟ چند  ....... ؟؟؟؟
شاید نفره بعدی من و شما باشیم ، شاید اتقاق بعدی برای ما بیافتد ، شاید این بار قربانی اهداف کثیف جمهوری اسلامی ایران عزیزان من و شما باشند . هموطن بیدار شو .
چرا تا زمانی که خطری تحدیدمان نمیکند ساکت مینشینم و تماشا میکنیم ، جوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده است .
من هم از مرگ میترسم ! اما بیشتر از شرمساری نسل آینده ای که قرار است به جای من و تو در ایران زندگی کنند هراس دارم .
برای  فرزندان خود چه ساخته ایم ؟ چگونه به چشمانشان نگاه کنیم و بگوییم این است ایران ! این است سرزمینی که اولین بنیانگذار منشور حقوق بشر در دنیا بود ! این است خون بهای میلیون ها انسان آزاده که برای راه آزادگی جان خود را فدا کردند !
و من ترسیدم و سکوت کردم ، که مبدا برای دفاع از حقوق انسان ها ، کشورم و مبارزه با استبداد قطره ای خون از بینیم بچکد .
پدران ما دست به دست هم ایستاند چه به اشتباه ، اما رژیم را سرکوب کردند .  باشد روزی که ما دست در دست هم مقابل دیکتاتوران به ایستیم و از سرزمین و فرزندانمان در مقابل خون خواری این جانداران دوپا دفاع کنیم .
چند ویدیو کوتاه از درگیریهای سال 1388 برایتان به تماشا میگذارم .
 خیلی از این تصاویر دیده نشده و بسیاری از آنها به دست جمهوری کثیف اسلامی از بین رفته است .
بابت تصاویر دل خراش این ویدیوها از شما پوزش میطلبم . اما باید منتشر شودند که دنیا متوجه جنایات کثیف و بیرحمانه این رژیم دیکتاتوری شود .

مرگ بر خامنه ای
مرگ بر دیکتاتور
  مرگ بر اصل ولایت فقیه
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر اصل ولایت فقیه
مرگ بر جمهوری اسلامی
مرگ بر خامنه ای
سرنگون باد ، سرنگون باد  ، سرنگون باد جمهوری جنایت کار اسلامی ایران
زنده باد آزادی

فاشیست اسلامی

فاشیسم جمهوری اسلامی توهّم است یا یک واقعیت ملموس؟
نقدی بر نظریه پردازی آقای گنجی 

بهروز ستوده



همانگونه که آقای گنجی برای اثبات تئوری "سلطانی" خود و نفی ارتجاعی بودن رژیم جمهوری اسلامی به قیاس مع الفارغ آخوندی متوسل می شود و  به قرینه سازی ها  و مقایسه های نادرست می پردازد و از وجود ساختمانهای مدرن و استفاده از تکنولوژی پیشرفته  توسط رژیم آخوندی و افزایش تعداد دانشجویان ایرانی و انتشار کتب و نوشته های علمی در ایران به مدرن بودن و غیر ارتجاعی بودن رژیم جمهوری اسلامی می رسد ،  برای نفی فاشیسم  رژیم نیز باز به همان شیوه غیر علمی و غیرعقلانی متوسل می شود با این تفاوت که  چون بر اساس تئوری "سلطانی"  امکان تحقق فاشیسم نیز فقط در جوامع  مدرن می باشد و از آنجائی که آقای گنجی مدرن بودن رژیم را قبلاً به "اثبات"رسانده است و قاعدتاً  در اینجا دیگر مدرن بودن نمی تواند بهانه ای باشد برای نفی فاشیسم جمهوری اسلامی ، لاجرم دچار تناقض می شود و این تناقض را با اعتراف به اینکه بعضی از "زمامدارن" رژیم فاشیست اند و از اسلام "روایت" فاشیستی ارائه می دهند  می پوشاند .
آقای گنجی می گوید :
«برخی از زمامداران حاکم بر ايران، فاشيست اند و روايت شان از دين هم روايت فاشيستی است. اما ايجاد نظام فاشيستی ديگر محال است، نه اينکه سودای ايجاد "نظام فاشيستی" وجود نداشته يا ندارد.انقلاب ارتباطات، ساختن جامعه ی تک صدايی و تک ساحتی را ناممکن کرده است.حتی اگر رژيم جمهوری اسلامی يک رژيم فاشيستی باشد، باز هم يک "رژيم ارتجاعی" نيست، چون فاشيسم، پديده ای مدرن است و در جوامع مدرن (آلمان و ايتاليا و اسپانيا) ظهور کرده است. »
بدین ترتیب آقای گنجی که فراموش می کند در اثبات مدرن بودن جمهوری اسلامی قبلاً چند صفحه قلم فرسائی کرده است وقتی که به فاشیسم می رسد برای نفی فاشیستی بودن رژیم مجبور می گردد که فاشیسم جمهوری اسلامی را به وجود "برخی از زمامدارن" فاشیست  که گویا در حکومت رخنه کرده اند تقلیل دهد و همه ی کاسه وکوزه ها را بر سر فقط "برخی از زمامدران" که قرائت شان از اسلام فاشیستی است  بشکند تا مبادا کسی تصور نماید که رژیم جمهوری اسلامی و مجموعاً تمام ساختار حکومتی اسلامی  فاشیستی است . نه آقای گنجی عزیز  وقتی کسانی از فاشیسم جمهوری اسلامی سخن می گویند می دانند که چه می گویند  و منظورشان فقط سید علی خامنه ای فاشیست و یک مشت اراذل و اوباش پیرامون او نیست بلکه مقصودشان تمام سیستم و ساختار حکومتی است  با نام جمهوری اسلامی که تمام ویژگی های یک رژیم فاشیستی را با خود حمل می نماید و اگر کسانی در لابلای کتابها و دائرةالمعارف ها در جستجوی یافتن معنای کلاسیک واژه  فاشیسم هستید تا جمهوری اسلامی را با آن معانی محک زنند در عوض مردم ایران از پیر و کلان و زن و مرد   29 سال است که در زندگی روزمره خود فاسیسم را لمس می کنند .
آقای گنجی  ، استفاده از  وازه فاشیسم در مورد رژیم هائی مانند رژیم جمهوری اسلامی و رژیم سرنگون شده بعث صدام حسین ناظر است بر  رفتار  جنایتکارانه  و  تبعض آمیز اینگونه رژیم ها با شهروندان خود  وگرنه کیست که نداند  ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه  ایران و عراق با  سرمایه داری آلمان و ایتالیا  در زمان هیتلر تفاوت دارد . بکار بردن واژه ی فاشیست در مورد خمینی و  صدام حسین ، به معنی تعیین و مشخص نمودن ساختارهای اقتصادی جامعه ایران وعراق نیست بلکه تداعی کننده و یاد آور همان جنایات و شیوه های کثیف  و ضد انسانی و تبعیض آمیزی  است که فاشیسم هیتلری به آن دست زد و امروزه پس از 70 سال وقتی که نامی از آن برده می شود وجدان بشریت آزاد و متمدن را می لرزاند .
زمانی که در مطبوعات جوامع مدنی از گروههای تروریستی مانند القاعده  و طالبان و آدم کش های الجزایر  به عنوان گروههای بنیاد گرا و فاسیشتی یاد می شود آیا روزنامه نگاران و نویسندگان این جوامع  نمی دانند که در کوهها و غارهای پاکستان و افغانستان و الجزایر  از سرمایه داری "مدرن" خبری نیست ؟ آیا برای ملقب شدن به لقب فاشیست حتماً باید کوره های آدم سوزی برپا کرد و چند ملیون یهودی و  کمونیست و کولی و غیره را  به خاکستر تبدیل کرد  ؟ خیر آقای گنجی  کارنامه رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی سیاه تر از این است که بتوان آنرا  فقط  به وجود  تعدادی عناصر ناباب  که "روایت فاشیستی" از اسلام دارند محدود کرد و  تصور نمود که با کنار رفتن این عناصر "فاشیست" دیگر مشکلی در میان نخواهد بود و همه چیز بر وفق مراد به پیش خواهد رفت . شما نمی خواهید قبول کنید که مشکل فقط در اجزاء و عناصر فاشیست نیست بلکه مشکل در مجموعه رژیم و سیستمی است که می تواند گَله گَله  فاشیست باز تولید نماید . مشکل مردم ایران فقط با "سلطان" فاشیست و دارودسته ی تبهکارش نیست مشکل مردم ایران با ایدئولوژی و مرام و مکتبی است که خامنه ای ها و رفسنجانی ها و لاجوردی ها را در خود می رویاند ، پرورش می دهد و آنان را به جان جامعه می اندازد .
آقای گنجی ، وقتی آخوندهائی  مانند مصباح یزدی و جنتی  می گویند : ما  در فقه اسلام چیزی بنام جمهور(مردم) نداریم که حکومت به آنان تفویض گردد و جمهوری اسلامی نام نهاده شود درست می گویند . وقتی آنان می گویند: "امام راحل" در یک وضعیت استثائی که مردم ایران در هیجان انقلابی بوده اند کلمه "جمهوری" را انتخاب کرده است  ولی در اصل اعتقادی به آن نداشته است  درست می گویند . وقتی آنان می گویند : بعضی ها فلسفه "امام راحل" را درک نکرده اند  و  برای پیش بردن مقاصد سیاسی خود از برخی از سخنان ایشان سوء استفاده میکنند درست می گویند .
حالا شما و سایر شیفتگان "قرائت مدرن" از اسلام ، مردم ایران را به "نواندیشان دینی" حواله دهید و  دلشان را به این خوش دارید  که آقایان سروش و شبستری مشغول استخراخ قرائت "مدرن" و  غیر فاشیستی از  اسلام و شرع مقدس اند گوئی که مردم درمانده ایران باید شکرگذار هم باشند که از موهبت چنین "نواندیشان دینی" برخوردار گردیده اند. ببینید آقای گنجی چگونه بر سر مردم ایران منت می نهد که رژیمی مانند جمهوری اسلامی بر کشورشان حکم می راند ،  آقای گنجی چنین می گوید :
« سطح مدرنيزاسيون ايران، خصوصاً از نظر فکری و فرهنگی، از تمام کشورهای عربی خاورميانه بالاتر است. "تحمل" جامعه ی دينی ايران، بسيار بيش از جامعه ی دينی عربی خاورميانه است. آرای دين شناسانه ی روشنفکری دينی ايران،کاملاً دگرانديشانه(برخلاف باورهای دينی عموم مسلمين)است ، با اين حال، اين آرا در ايران منتشر می شود. جامعه ی دينی مصر و کويت و سودان، نوانديشانی چون نصر حامد ابوزيد و خالد ابوالفضل و عبدالهی النعيم را تحمل نکرد، اما جامعه ی دينی ايران، نه تنها عبدالکريم سروش ،مصطفی ملکيان، محمد مجتهد شبستری و ... را براحتی تحمل می کند، بلکه آرای اينان ، پذيرش بسيار دارد »
بنابراین و با استدلال آقای گنجی مردم ایران باید کلاهشان را بالا بیندازند که ارتجاع و فاشیسم جمهوری اسلامی برکشورشان حکومت می کند و این حکومت "نواندیشان دینی" چون عبدالکریم سروش و  مجتهدشبستری را تحمل می کند و اجازه می دهد که آثارشان در ایران چاپ شود !  آقای گنجی در اینجا نیز اولاً  به مقایسه های نادرست مبادرت می ورزد و مردم ایران را که بیش از  یک قرن است برای آزادی ، عدالت اجتماعی و تجددخواهی مبارزه می کند و چندین جنبش انقلابی و اجتماعی در پیشینه تاریخی خود دارند را با کشورها و مردمی مقایسه می کند که فاقد چنین گذشته ای هستند  ثانیاً  به رابطه ی علت و معلولی پدیده ها توجهی نمی نماید و اینکه در کشورهای عربی کسانی مانند عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری  تحمل نمی شوند را به حساب فضای باز "جامعه دینی"ایران می گذارد  . آقای گنجی به علت و عاملی که در سه دهه اخیر باعث رشد بنیادگرائی در کشورهای عربی واسلامی شده است اشاره ای نمی کند ، آقای گنجی نمی گوید که پیش از بیدار شدن غول جهل و جنایت بنیادگرائی در کشورهای عربی ، در اکثر این کشورها تقریباً به مدت سی سال رژیم های ناسیونالیستی و سوسیالیستی در قدرت بوده اند و آن رژیم ها بجز یک مشت شعار توخالی و باد کردن شونیسم عربی چیزی برای مردم محروم و ستمدیده ی این کشورها به ارمغان نیاوردند و هنگامی که انقلاب اسلامی ایران با شعار نه شرقی و نه غربی در میهن ما به قدرت رسید بارقه امیدی در دل مردم فقیر ومحروم این کشورها دمیده شد و این توهم را در آنان بوجود آورد که شاید نجات شان از طریق "چسبیدن به ریسمان الهی" میّسر گردد.  آنها نمی دانستند و بسیاری از آنان هنوز هم نمی دانند که انقلاب اسلامی و  توسل به ایدئولوژی اسلامی نیز  دام دیگری است برای به تاخیر  انداختن آزادی و کرامت انسانی آنان .  شما درست می گوئید آقای گنجی ،  امروزه اگر انتخاباتی آزاد در کشورهای عربی انجام پذیرد ، بنیادگریان اسلامی در این کشورها برنده انتخابات خواهند بود ، فقط ایران است که اگر انتخاباتی آزاد ودمکراتیک در آن انجام گیرد نیروهای ارتجاعی و بنیاد گرا بازنده آن انتخابات خواهند بود اما شما فراموش می کنید که بگوئید مردم ایران برای رسیدن به این  آگاهی بهای سنگینی را پرداخت کرده اند ، فراموش می کنید که بگوئید مردم ایران با خواندن نوشته های سروش و شبستری به این آگاهی نرسیده اند بلکه با پوست و گوشت و استخوان خود  و با از دست دادن صدها هزار تن از جوانان شان به این نتیجه رسیده اند که جمهوری اسلامی باید برود و  حکومتی سکولار جایگزین آن گردد . آقای گنجی شما فراموش می کنید که بگوئید مردم ایران 30 سال است که با چشمان باز تمام قرائت های فرقه های مختلف اسلامی را  "قرائت بازرگان –شریعتی" "قرائت خمینی – خامنه ای" "قرائت مسعود و مریم رجوی" "قرائت خاتمی – کروبی"  و  قرائت های دیگر را تجربه کرده اند که امروزه به قول شما اگر انتخابات آزادی در ایران برگزار شود  برنده آن انتخابات نیروهای دمکرات جامعه خواهند بود . آیا پیروزی نیروهای دمکراتیک در یک انتخابات آزاد و شکست فرقه های مذهبی ( به باور من تا وقتی که جمهوری اسلامی در قدرت است چنین انتخاباتی هرگز در ایران برگزار نخواهد شد) به معنی این نیست که مردم ایران خواهان جدائی دین از دولت و تأسیس یک دولت سکولار در کشور خود هستند ؟ پس اگر چنین است شما به چه دلیلی اصرار دارید که مردم ایران را چند گام به عقب باز گردانید و  از آنان بخواهید که این بار در زیر پرچم "نو اندیشان دینی" و کسانی مانند سروش و شبستری  سینه بزنند ؟  آقای گنجی عزیز مگر انسان عاقل چند بار  باید از یک سوراخ گزیده شود . مشکل ما امروزه  نداشتن قرائت ها و روایت های جدید از اسلام نیست ، زمان این بحث ها سپری شده است ، اگر کسانی سی سال قبل و به هنگام تأسیس جمهوری اسلامی چنین مسائلی را مطرح می کردند شاید در آن زمان نسخه "نواندیشان دینی" می توانست برای پاره ای مردم ایران کارائی داشته باشد ولی اکنون دیگر برای تجویز چنین نسخه هائی خیلی دیر شده است .  مشکل اساسی مردم ایران در حال حاضر درهم آمیخته شدن دین و دولت  است که هر دو توسط خمینی و پیروان اش  در منجلاب فساد و تباهی غرق شده است ، باید برای یافتن راهی که به پروزه جداسازی دین و دولت در ایران کمک نماید چاره ای اندیشید نه اینکه در  جستجوی قرائتی جدید از اندیشه ای کهنه بود .
آقای گنجی می گوید :
« بازگشت به دوران ماقبل مدرن ناممکن است. حتی اگر کسی بخواهد، نمی تواند يک جامعه کنونی را به گذشته،مثلاً دوران صدر اسلام، باز گرداند. دولت يک پديده ی متعلق به دوران مدرن است. ايدئولوژی ، يک پديده ی متعلق به دنيای مدرن است. بنيادگرايان برای حکومت در دوران جديد، دين را به ايدئولوژی تبديل کرده اند. انقلاب هم يک پديده ی مدرن است."انقلاب اسلامی"، "دولت اسلامی" ، "ايدئولوژی اسلامی" ، "دانشگاه اسلامی" ، "مجلس شورای اسلامی" ، "بانک های اسلامی" ، و دهها پديده ی مدرن ديگر که فقط يک پسوند اسلامی بر خود افزوده اند، اما هيچيک به دوران ماقبل مدرن تعلق ندارند.»









آقای گنجی ،  وقتی 2500 سال پیش از این فیلسوفی یونانی می گفت که :  "در یک  رودخانه بیشتر از یک بار نمی توان شنا کرد"  کنایه ی آن فیلسوف یونانی به دیالکتیک تاریخ و این حقیقت بوده است که  زمان در گذر است و  به گذشته نمی توان باز گشت  اما این بدین معنی نیست که پاسداران دوران  کهن و مناسبات پوسیده اجتماعی ،  آغوش خود را برای پذیرش  فکر جدید و  مناسبات جدید باز می نمایند و قدرت را دو دستی تقدیم نیروهای جدید و ترقی خواه می نمایند .  پدیده ی جمهوری اسلامی و تلاشش برای باز گشت به گذشته و حفظ افکار و عقاید دوران جاهلیت عرب  بهترین مصداق این موضوع است . آقای گنجی شما پدیده انقلاب اسلامی و تبدیل دین به ایدئولوژی و اضافه کردن پسوند های اسلامی بر دولت و دانشگاه و بانک  و هزاران نهاد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی ایران که واژه اسلامی را بدنبال خود یدک می کشند  نشانه مدرن بودن رژیم جمهوری اسلامی می دانید در صورتیکه تأکید بر واژه "اسلامی" و اصرار  در بکار بردن این واژه ، نشانه فاشیسم جمهوری اسلامی است .
در یک سیستم حکومتی فاشیستی است که همه چیز باید جلوه ای از ایدئولوژی حاکم بر جامعه باشد . صلیب شکسته ی هیتلر و عکس های پیشوا  می بایستی بر همه کس و همه چیز نقش می بست تا مردم آلمان برای یک لحظه هم که شده از جنبش فاشیستی نازی و پیشوای آن هیتلر غافل نمانند . در عراق صدام حسین در و  دیوار  این کشور می بایستی با شعار "سردار قادسیه ، رهبر امت واحد عرب" رنگین می شد و  مجسمه ها و تابلو های غول پیکر صدام حسین می بایستی در هر کوی و برزن چشم در چشم مردم عراق می دوختند تا آن مردم از یاد نبرند که در آنجا صدام حسین و حزب فاسیستی بعث حاکم است . و در ایران اسلامی !  مردم ایران می بایستی همه روزه  در خانه و  خانواده در کوچه و خیابان  ، در مدرسه و محل کار  و خلاصه در همه جا بوسیله بلندگوهای رزیم جمهوری اسلامی می بایستی اسلام باران شوند ، همه چیز می بایستی با پسوند و پیشوند واژه "اسلامی"  تعریف شود  و عکس های رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی در کوی و برزن آویخته گردند تا مردم ایران یک لحظه از یاد نبرند که در "مملکت امام زمان" با جانشینی سیدعلی خامنه ای زندگی می کنند.
 آقای گنجی ، ایدئولوژی رژیم جمهوری اسلامی که  بر پایه ی تبعیض جنسیتی و مذهبی و قومی و فرقه ای  قرار گرفته است  مانند ایدئولوژی نازیسم هیتلری یا ایدئولوژی بعث صدام حسین یک ایدئولوژی صد در صد فاشیستی است .  مگر هیتلر چه می گفت  و  چه  می خواست ؟ مگر هیتلر جامعه آلمان را به خودی و غیر خودی و انسانهای برتر و انسانهای فرو تر تقسیم نکرده و خودی ها را بر تمام شئون زندگی مردم آلمان مسلط نکرده بود  ؟ مگر هیتلر  دگر اندیشان را نابود نمی کرد و  مگر ایدئولوژی نازیسم ، پیشوا و رهبر را به مرز خدائی نرسانده بود و مگر هیتلر  سودای صدور ایدئولوژی خود را به سرتاسر کره خاکی در سر  نداشت ؟
اگر  ایدئولوژی حزب بعث را که بر  شونیسم و ناسیونالیسم افراطی عرب  پایه گذاری شده است مطالعه کنید خواهید دید که برآمدن جانورانی از قبیل صدام حسین  و  علی شیمیائی در حزب بعث عراق تصادفی نبوده است . ظهور فاشیسمی که می تواند بر روی شهروندان خود بمب شیمیائی بریزد(حلبچه) و در یک  چشم بهم زدن 5 هزار انسان بی گناه را به کام مرگ بکشاند در حقیقت در بطن ایدئولوژی حزب بعث نهفته است ، همان ایدئولوژی که انسانها را به خودی و غیرخودی تقسیم و برای خودی ها امتیاز خاص قائل می شود اگرچه این امتیاز ، گرفتن جان انسانهای دیگر باشد . تأکیدی که در ایدئولوژی حزب بعث بر امت عرب می نماید و حس برتری طلبی را  در عرب جاهل و بی فرهنگ برمی انگیزد اگر جای آنرا با تأکیدی که جمهوری اسلامی بر امت اسلامی و  ولایت فقیه می نماید  عوض کنید محصولی که بدست می آید  در هر دو سیستم بعثی صدام  و اسلامی خمینی چیزی جز ایدئولوژی فاشیستی نخواهد بود .  آیا می توان در فاشیست بودن حکومت سرنگون شده صدام حسین و ایدئولوژی حزب بعث شک کرد ؟ یا اینکه در این مورد نیز باید  بدنبال کشف  واژه ی  جدیدی بود  که بتوان با آن رژیم صدام حسین را توصیف نمود ؟
آقای گنجی عزیز ، اسلامی که خمینی  و سایر آخوندهای ایران برای پیش بردن مقاصد سیاسی و اقتصادی و افکار قرون وسطائی خود آنرا به یک  ایدئولوژی تبدیل کرده اند و شما از آن به عنوان پدیده ای مدرن یاد می کنید  اگر  پوسته دینی آنرا بردارید جز فاشیسم عریان  چیزی از آن باقی نمی ماند . نگاه این ایدئولوژی به انسان و جامعه نگاهی است  فاشیستی . ایدئولوژی اسلامی این آقایان قدرت و ثروت طلب ، انسانها و شهروندان یک کشور را به مسلمان و کافر ، مؤمن و غیرمؤمن ، مرتد و غیر مرتد ، منافق و غیر منافق ، ذوب شده در ولایت و ذوب نشده در ولایت و غیره وغیره تقسیم می کند که همه و همه حکایت از نگاه  فاشیستی ایدئولوژی اسلامی است به  انسان و  جامعه . به کارنامه سیاه  29 سال حکومت جانشینان "امام زمان" در ایران نگاه کنید  که می توان فاشیسم را در  لحظه به لحظه ی آن نظاره کرد . داستان اعمال و رفتار  فاشیستی رژیم جمهوری اسلامی در مورد  زنان ایران ، دگر اندیشان ، اقوام ملی ،  کارگران و زحمتکشان ، دانشجویان و دانش آموزان ، فرهنگیان و دانشگاهیان ، روزنامه نگاران و هنرمندان  و غیره وغیره  داستان مثنوی هزار من کاغذ است . داستان زندانها  شکنجه ها و  اعدام ها و ترورها که  طی 29 سال گذشته همه با انگیزه های فاشیستی انجام گرفته است در این مختصر نمی گنجد .



آقای گنجی ، فاشیسم است که انسانها را با ایدئولوژی خود ارزش سنجی میکند و برای "ارزش" هائی که خود به آن ایمان دارد چارچوب و قالب درست می کند و کسانی که در آن چارچوب و قالب جای نگیرند دست و پایشان را قطع می کند ، سنگسارشان می نماید و یا در زندانها و شکنجه گاهها به اعدام محکومشان می کند .
فاشیسم است که نیمی از جمعیت ایران یعنی زنان این کشور را به جرم زن بودن از حقوق مساوی با مردان محروم کرده است  و آنان را در ردیف دیوانگان و کودکان نابالغ قرار داده است .
فاشیسم است که در یک کشور کثیر المله و کثیر الادیان و  مذاهب  حکومت را حق مسلم یک فرقه مذهبی(شیعه اثنی عشری) می داند و خود را نماینده  خدا و امام زمان در روی زمین فرض می کند و  قوانین شرعی خود را بر پیروان سایر ادیان و مذاهب جاری می سازد . فراموش نکنید که بعد از وقوع فاجعه انقلاب اسلامی در ایران صدها هزار تن از پیروان ادیان و مذاهب دیگر از ایران رانده شده اند .
فاشیسم است که بر طبق قوانین شرعی خود برای خروج از اسلام مجازات مرگ در نظر گرفته و هرگونه دگراندیشی را معادل کفر و نفاق قرار داده است . در دهه 1360 به فرمان پیشوای انقلاب اسلامی دهها هزار تن از دگر اندیشان ایران به اتهام ارتداد و نفاق به اعدام محکوم شدند .
فاشیسم است که  انسانها را در قالب ایدئولوژی خود ذوب می کند و از  ذوب آنان  موجودات درنده ای چون اس اس های هیتلر ، فدائیان صدام  و  حزب الله جمهوری اسلامی  بوجود می آورد که  فاقد هرگونه خصایل و عواطف انسانی باشند و  فقط عاشق پیشوا و رهبر و  مرام و مکتب .
فاشیسم است که برای انسان هیچ مرزی را بجز مرز ایدئولوژیک به رسمیت نمی شناسد و دوری و نزدیکی و دوستی و دشمنی انسانها را با معیار ایدئولوژی و مرام و مکتب محک می زند .  پس تصادفی نیست که هیتلر با فاشیست ایتالیائی و ژاپنی احساس دوستی و یگانگی می نماید ولی با آلمانی دگر اندیش و غیرفاشیست احساس دشمنی می ورزد و آنان را نابود می سازد . و بی علت نیست که صدام حسین  به بعثی های مصری و فلسطینی و  خوزستانی و .... ماهیانه حقوق می پردازد ولی بر سر مردم غیر بعثی کشور خود بمب شمیائی می ریزد . و عجیب نیست که سید علی خامنه ، جیش المهدی عراق و حزب الله لبنان و جهاد اسلامی فلسطین و دارو دسته های تروریستی در کشورهای عربی و اسلامی را از مردم ایران به خود نزدیک تر می بیند و  آنان را در چاههای نفت ایران شریک می نماید . 
فاشیسم است که توسعه طلب است و صدور  باورهای ایدئولوژیک خود و جهانی و یا منطقه ای کردن آن باورها را  جزئی از رسالت تاریخی و الهی خود  می داند . زبان و فرهنگ فاشیسم  زبان جنگ و خشونت و مرگ است و جنگ افروزی جز ء ذاتی فاشیسم است .  فاشیسم هرگز نمی تواند در صلح و آرامش زندگی کند ، فاشیست ها عاشق جنگ اند و حیات و رشد و نمّو خود را در جنگ می بینند و تلاش می کنند که جامعه را همیشه در التهاب نگه دارند  . در کشوری که فاشیست ها بر آن حکم می رانند مردم آن کشور یا باید درحال جنگ با "دشمن"باشند و یا در حال تدارک جنگ . در فرهنگ فاشیسم آرامش و صلح  بی معنی است . فاشیست صلح طلب وجود خارجی ندارد . بیاد آورید جمله معروف خمینی را در بحبوحه  جنگ ایران و عراق که گفت :  « جنگ رحمت است » .
فاشیسم است که از مردم و تاریخ آنان هویت زدائی میکند و  بر اساس باورهای ایدئولوژیک خود به آفرینش هویت و تاریخ جدیدی برای آن مردم می پردازد . رویدادها و شخصیت ها و قهرمانان تاریخ جدید باید به گونه ای باشند که جامه  ایدئولوژی فاشیست ها برازنده تن آنان باشد . و چنین  است که بر تن مرتجعینی از قبیل شیخ فضل الله نوری و آخوند کاشانی و نواب صفوی تروریست و آدمکش  لباس قهرمانی و آزادیخواهی پوشانده می شود  و از غائله ارتجاعی 15 خرداد به عنوان قیام ملی و اسلامی و مبدأ تاریخ معاصر ایران یاد  می گردد .
فاشیسم است که با هدف خلق و پرورش نسلی از جوانان فاشیست که بتوانند ماشین سرکوب و جنگ رژیم فاشیستی را تغذیه نمایند ، شتسشوی مغزی کودکان و نوجوانان جامعه را در خانواده و  در تمام مراکز آموزش و  پرورش با جدیت و سیستماتیک دنبال می کند . رژیم فاشیستی حاکم  سیستم آموزش و  پرورش کشور را با بر اساس تزریق ایدئولوژی خود به مغز کودکان و جوانان به پیش می برد و  شرط احراز موقعیت های شغلی و اجتماعی را وفاداری و ایمان به ایدئولوژی حاکم و پیشوای آن  قرار می دهد . همانگونه که در  آلمان هیتلری و عراق صدام حسین ، آموزش و شتسوی مغزی کودکان و جوانان بر اساس نازیسم و بعث ایسم صورت می گرفته است در جمهوری اسلامی نیز  تشیّع ایدئولوژی شده  است که مغز  کودکان وجوانان ایرانی را می خورد و آنان را از انسانیت و ایرانیت تهی می سازد .  جوانانی که  برای ادامه تحصیل  و یا  کسب شغل و  حرفه ای مجبور بوده اند که  امتحان ایدئولوژیک بدهند و از  سّد کمیته های گزینش اسلامی بگذرند خوب می دانند که برای عبور از صافی های فاشیستی جمهوری اسلامی چه رنجی را باید تحمل کرد  .






آقای گنجی لازمه اسقرار فاشیسم را در جامعه به وجود یک حزب یکپارچه فاشیستی مشروط میداند  و  فقدان آنرا در ایران نشانه عدم فاشیستی بودن جمهوری اسلامی تصور می نماید . آقای گنجی فراموش می کند که پس از وقوع انقلاب بهمن 57  آخوندهای تازه به قدرت رسیده خیلی زود به ضرورت تأسیس چنین حزبی پی بردند و  "حزب جمهوری اسلامی ایران" را بوجود آورند ولی دیری نپائید که این حزب نیر به صحنه اختلافات و رقابت های تازه به قدرت رسیدگان گردید و خمینی دستور انحلال آنرا صادر کرد . اینکه در ایران یک حزب یکپارچه ی فاشیستی وجود ندارد  و  فاشیستها نمی توانند در یک تشکیلات واحد خود را متحد سازند به علت ساختار عقب مانده ی سیستم روحانیت ایران است که ظرفیت ایجاد چنین حزب یکپارچه ای را از آن سلب می نماید بدین خاطر برخلاف فاشیسم کلاسیک که  خود را در یک تشکیلات یکپارچه فاشیستی نمایش می دهد فاشیسم آخوندی را می بایستی در صدها گروه و  فرقه و  هیأت مذهبی و  در  نیروهائی از قبیل سپاه و بسیج  و نیروهای انتظامی و اراذل و اوباشی که درحاشیه بیت رهبری و بیت هر آخوند دولتی  سازماندهی شده اند  مشاهده نمود  .
 در فردای انقلاب بهمن 57   "کمیته های انقلاب اسلامی ایران" تمامی اراذل و اوباش و انگل های اجتماع را درشهر و روستا به خود جذب نمود و  آنان را با لباس پاسدار اسلام و انقلاب آراسته نمود . نسل من و کسانی که آن روزها را  و آتش زدن کتابفروشی ها و دفاتر روزنامه ها و شکستن سرها و دریدن سینه ها را  بیاد می آورند خوب می دانند که معنی فاشیسم جمهوری اسلامی چیست . برای درک فاشیستی بودن رژیم جمهوری اسلامی ایران بهتر است که به کارنامه سیاه این رژیم در طی 29 سال گذشته نگاه کرد  که برگ برگ آن حکایت از جنایات و تبهکاری هائی می نماید که فقط در مقوله  فاشیسم می گنجد .
در خاتمه از شما می خواهم کمی در باره  سعیده  دختر بچه  چهارده ساله زاهدانی که چند روز پیش بدست پدر خود سنگسار شد بیندیشید  و سیمای کریه  ایدئولوژی فاشیستی جمهوری اسلامی را در این جنایت هولناک و سایر جنایاتی که همه روزه در گوشه و کنار ایران در مورد زنان و دختران ایران اعمال می شود  نظاره کنید و از خود بپرسید که چه کسانی و چه اندیشه ای باعث چنین انحطاط اخلاقی در جامعه ایران گردیده اند  که پدرانی می توانند با آسودگی خیال و  برای حفظ "آبرو"!!! جگرگوشه گان خویش را به کوه ببرند و با دستان خود سنگسار کنند و مادرانی می توانند به همراه کودکان خود در میادین تهران و شهرستانها به تماشای مراسم اعدام بنشینند !!! 
آقای گنجی که مدعی مدرن بودن رژیم جمهوری اسلامی است و برای ارتجاع زدائی و فاشیسم زدائی از این رژیم تبهکار و جنایت پیشه  تئوری "سلطانی" ارائه می دهد و تحمّل افکار سروش و شبستری را در ایران نشانه ارجحیت "جامعه دینی" ایران بر "جوامع دینی عربی" می داند ،  خوب است که به ما بگوید که در آن جوامع عربی که افکار و عقاید نواندیشان دینی چون ابو زید و  ابوخالد و ابوهای دیگر تحمل نمی شود و گویا از جامعه "مدرن" ایران عقب تر هستند  آیا می توان چنین انحطاط اخلاقی و ارتکاب چنین جنایاتی را مشاهده نمود ؟
و حتماً آقای گنجی بهتر ازمن می داند که طبق ماده 220  قانون مجازات جمهوری اسلامی اگر پدر و یا جّد پدری  فرزند و یا نوه  خود را بکشند  این کشتن ها  قتل محسوب نمی شود و قاتل قصاص نمی گردد و  فقط شلاق می خورد  و خون بها پرداخت می نماید و اگر مقتول دختر یا زن باشد خون بهای او  نصف خون بهای پسر یا مرد می باشد .
و سعیده و سعیده ها تنها جرم شان این است که دختر به دنیا آمده اند و در زیر سایه شوم فاشیسم و ارتجاع عصر حجری جمهوری اسلامی . 


منبع:پژواک ایران .
سرنگون باد جمهوری فاشیستی مذهبی ایران .
گردآورنده : میلاد سلطانپور

نیم قرن تاریخ ایران،به روایت یک شاهد عینی

   درود خدمت تمامی دوستان گرامی


سال ۱۳۳۲بود وسرمایه جهانی به سرکردگی آمریکا، یکبار دیگرپس از جایگزینی محمدرضا شاه بجای رضا شاه توسط بریتانیادر سال۱۳۲۰، با هدف عبور از فئودالیسم وگام نهادن به دوران سرمایه داری در خاور میانه،طی کودتائی در ۲۸مرداد، از محمد رضا شاه در مقابل مذهب وناسیونالیسم مذهبی، پشتیبانی کرده، موجب تثبیت سلطنت وی گردید. محمدرضا شاه،پس از انتصاب علم به نخست وزیری،باتسلط بر ارتش،ساواک ونیروهای انتظامی، جامعه را در برزخ خفقانی سیاه فروبرد.(شعر شاملو در پاسخ نامه پدرش ازدرون زندان، گواه مشخص سیاهی آن دوران است.) شاه در صدد برآمد برنامه رفرم مورد نظر واشنگتن را پیاده کرده،باعنوان رهبر اصلاحات اجتماعی وسیاسی ایران، با شکل گیری  سرمایه داری وابسته، به رویاهایش جامه عمل بپوشاند. شاه با دو هدف  "شکستن تمرکز قدرت زمین داران بزرگ "و "کاهش همبستگی کشاورزان در سازمان دهی اعتراضات حق طلبانه سراسری، نهایتا در سال۱۳۴۱ اقدام به الغای رژیم ارباب رعیتی وتصویب اصلاحات ارضی درغالب انقلاب سفید نمود. اصلاحاتی که علاوه برالغای مناسبات فئودالی، شامل مواد دیگری بنام" ملی کردن جنگلها. فروش سهام کارخانه های دولتی بعنوان پشتوانه اصلاحات ارضی. سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه های تولیدی وصنعتی. لایحه اصلاحی قانون انتخابات. لایحه ایجاد سپاه دانش،بهداشت و ترویج و آبادانی. بعلاوه ۱۳بند دیگربود. یعنی در دهه دوم پس از جنگ جهانی دوم،که سرمایه داری غرب، مشغول احیای مناسبات سرمایه و برطرف نمودن ویرانیهای ناشی از جنگ بود، ایران پا به عرصه سرمایه داری وابسته میگذارد. جامعه روشنفکری ایران، از حزب توده که جنبش چپ رانمایندگی میکرد و سر در دامان شوروی داشت، تا جبهه ملی و فدائیان اسلام وجنبش راست مذهبی، بدون داشتن کوچکترین چشم انداز روشنی از نتایج این تحول بزرگ طبقاتی،هریک با موضع گیری آلوده به افراط وتفریط، مانع بلوغ جنبش دهقانی، وگام گذاریش در شرایط جدید مناسبات طبقاتی گردیدند. یادآوری فرازهائی از شعر روائی باچشمهای شاملو،در واکنش به این دوره وانقلاب سفید شاه، گواه روشنی است بر این ادعا، ای یاوه،یاوه،یاوه،خلایق! مستید ومنگ؟ یا به تظاهر تزویر میکنید؟ از شب هنوز مانده دو دانگی. ور تائبید وپاک ومسلمان، نماز را از چاوشان نیامده بانگی! خورشید راگذاشته،میخواهد با اتکا به ساعت شماطه دار خویش،بیچاره خلق را متقاعد کند که شب ازنیمه نیز برنگذشته.
آنچه که امروزه از آن بعنوان قیام  ۱۵خردادسال۱۳۴۲ یاد میشود، صرفا انتقاداتی بود که توسط خمینی در دفاع از مناسبات فئودالی، به بندهائی از انقلاب سفید صورت گرفت. از جمله به بند مشارکت زنان در اجتماع. او نگران کاهش نفوذ روحانیت در حکومت بود. و نهایتا، اعتراض او موجبات تبعیدش به نجف را فراهم آورد.  وپس از آن، قائله ختم گردید.  گسترش نفوذ ساواک و دستگیری های گسترده سیاسیون وروشنفکران،آغاز گر استبداد سیاهی گشت که با تشکیل کمیته مشترک ساواک وشهربانی در سال ۵۰  به اوج خود رسید ومنجر به شکل گیری جنبش چریکی و تاسیس سازمان های سیاسی مثل چریک های فدائی خلق ومجاهدین خلق گردید. دو سازمانی که مبارزه مسلحانه برای سرنگونی حکومت شاه را هدف قرار دادند. سپاهیان دانش وبهداشت وآبادانی، مصدر اثر کاهش محدود فاصله شهر وروستا گشته،ارتقاءمحدود فرهنگ روستائی بشدت عقب مانده را در پی داشت. واین وجه مثبت از اصلاحات شاه ساخته را هیچیک از جریانات وفعالین سیاسی مخالف،پشتیبانی نکردند. ودقیقا به دلیل همین نداشتن تحلیل مشخص از اوضاع روز جامعه ایران ونداشتن چشم انداز روشن از آینده نزدیک بود که احزاب وتشکل های سیاسی عصر حاضر، هیچگاه موفق نشدند رهبری جنبش اعتراضی مردم را بدست آورند. جنبش سیاسی عصر حاضر در ایران، بعضا محفل های روشنفکری بدور از مردمی بود که بیشتر ادای پیشروان سیاسی جامعه رادر می آوردند. روشنفکران جامعه،بقدری اسیر سنت و واپسگرائی بودند که نمیتوانستند آینده راببینند. جامعه جهانی پله های مدرنیسم رایکی پس ازدیگری فتح میکرد وهرشش  ماه به اندازه یک دهه ایران پیشرفت  داشتند. بطور مثال آلمان ویران شده در جنگ جهانی،طی بیست سالی که ما هنوز درگیر روابط عشیرتی بودیم،قطب تمدن غرب در اروپا شده بود.   در بیان سرعت رشد علم و تکنولوژی ذکر خاطره ای از سال های ابتدایی دهه پنجاه را خالی از لطف نمیدانم. من دانشجوی الکترونیک بودم.در یک ترم تحصیلی،استادالکترونیک مشغول  آموزش مبحث لامپهای دو قطبی بودند که به یکباره دیود ظهور کرد. وسط آموزش وشناخت دیود وسپس دیودزنر، خبر از ترانزیستور آورد. -هنوز با ترانزیستور بخوبی آشنا نشده بودیم که بحث تریستور و اس سی آر و پروسسور مطرح گشت.  ما که کل بضاعت کارگاه الکترونیکمان،یک اسیلوسکوپ بود ویک سیگنال ژنراتور، بعلاوه تعدادی هویه با کمی قلع، حتی فرصت آشنائی با قطعات جدید را نیافتیم وپس از تحصیلات ، بدلیل وقفه ای یکساله تاورود به بازارکار، بقدری عقب افتادیم که در آزمون های گزینش،قطعات والمانهای مدار مورد سوال را اصلا ندیده بودیم.  درچنین شرایطی از سرعت رشد علم وتکنولوژی در صنعت، وپذیرش روانشناسی بعنوان یک علم در تعلیم وتربیت، روشنفکران ما کتاب غرب زدگی را مینوشتند ودر مدارسمان آموزش تعلیمات دینی به اندازه آموزش زبان انگلیسی ارج ومنزلت داشت. در این گیرو دار، سرمایه داری وابسته بوجود آمده در ایران،هر روز به سرمایه جهانی بسرکردگی آمریکا نزدیکتر میشد.تا جائیکه شاه کارگزار سیاست  های آمریکا گشته،عنوان ژاندارم آمریکا در منطقه را به خود اختصاص داد. به دستور آمریکا،ارتشش را به کمک سلطان قابوس(محلل مذاکرات اخیر جمهوری اسلامی با غرب)فرستاد تا جنبش مردمی عمان را سرکوب نماید. در مقابل محرومیت مناطق دور از مرکز، فساد وبریز وبپاش در بالا جریان داشت. یک مقاله که در مجله آمریکایی نیشن انتشار یافت، فاش کرد که محمدرضا پهلوی میلیون‌ها دلار کمک مالی آمریکا به ایران را به جای اینکه صرف هزینه‌های عمرانی و آبادانی کند، بین چند تن از اعضای خانواده و اطرافیان نزدیک خود تقسیم کرده، و در این ریخت و پاش بی‌حساب و کتاب، حتی چند شخصیت سیاسی خارجی را به منظور استفاده‌های بعدی از آنان، بی‌نصیب نگذاشته است. کمیته‌ای که وظیفه رسیدگی به عملیات دولت در مجلس ملی (کنگره) آمریکا را برعهده داشت، کوشید تا تعیین کند 950 میلیون دلاری که به صورت کمک  اقتصادی آمریکا در عرض 5 سال به ایران داده شد، به کجا رفته است؟ در گزارش کمیته کنگره آمریکا، فهرست تعدادی از افرادی که بودجه مربوط به کمک را به یغما برده‌اند قید شده است. در میان این افراد به اسامی ذیل اشاره شده است: خانم لوی هندرسون همسر سفیر آمریکا در تهران یک میلیون دلار، شمس پهلوی یک میلیون‌دلار، اف میشل نیم میلیون دلار، آلن دالس رئیس سازمان سیای آمریکا یک میلیون دلار، هنری. اد. لاس ناشر مجله‌های تایم، لایف و فورچون نیم میلیون دلار، جرج. وی. آلن سفیر سابق آمریکا در ایران یک میلیون دلار، شهناز پهلوی دختر شاه دو میلیون دلار، حمیدرضا پهلوی نیم میلیون دلار، سلدین چاپلین سفیر پیشین آمریکا در تهران یک میلیون دلار، احمد شفیق شوهر سابق اشرف یک میلیون دلار، ژنرال محمد خاتمی شوهر فاطمه پهلوی یک میلیون دلار، فرح پهلوی پانزده میلیون دلار، فاطمه پهلوی دو میلیون دلار، عبدالرضا پهلوی دو میلیون دلار، غلامرضا پهلوی یک میلیون دلار، اردشیر زاهدی سه میلیون دلار، اشرف پهلوی سه میلیون دلار، اسدالله علم یک میلیون دلار، حسن علا یک میلیون دلار و ....
مورد دوم سندی است از کتاب ایران، نوشته رواسانی. پرفسور رواسانی استاد دانشگاه اولدنبورگ آلمان غربی در کتاب «ایران» فهرستی از کارخانه‌های متعلق به خاندان پهلوی و خانواده‌های وابسته به آن را منتشر نموده است که بالغ بر 527 کارخانه و موسسه مالی در ایران را شامل می‌شود. مؤسسات مالی و کارخانه‌های متعلق به شاه و منسوبین نزدیک وی 137 واحد، فرمانفرماییان 74 واحد، خسروشاهی 67 واحد، لاجوردی 61 واحد، خاندان ثابت پاسال 33 واحد، رضایی 38 واحد، فولادی 31 واحد، اخوان 22 واحد، القانیان 17 واحد، تیمورتاش 16 واحد، خیامی 10 واحد و .... در کنار فقر ومحرومیت گسترده ای که در روستاها وشهر ستان های دور افتاده حاکم بود، اقداماتی مثل کمک هزینه تحصیلی به دانشجویان و تغذیه در مدارس نیز صورت میگرفت، تا ویترین رفاه و آسایش مردم در انظار بین المللی زیبا جلوه نماید. در حالی که دانش آموزان تهرانی، پاکت های شیر تغذیه در مدارس را،در زیر پای خود میترکاندندوسیب های قرمزمجلسی را به سر وکله هم میزدند،در روستاهائی مثل زواره ور در ۴۰ کیلومتری تهران،یک ناراحتی ساده چشمی به تراخم منجر میگشت و یک اسهال ساده،موجب مرگ میگردید.   کمتر خانواده ای از نسل گذشته را میشد یافت که یک یا دو فرزندش فوت نکرده باشند.
دو حزب سیاسی حکومت ساخته بنام های حزب ایران نوین وحزب رستاخیز که عمدتا توسط ساواک اداره میشدند،تنها احزاب سیاسی آزاد بودند. نطق شاه مبنی براینکه"هرکس نمیخواهد عضو حزب رستاخیز باشد،آزاد است از ایران برود!" مربوط به همان دوران است. نهایتا، استبداد سیاه حاکم با سایه شوم ساواک، وتبعیض وبی عدالتی، منجر به انقلاب ۵۷ گردید. همان رویدادی که دوستان سلطنت طلب امروزی؛از آن با عنوان شورش از سر شکم سیری یاد میکنند! شاه با پشتیبانی آمریکا، هر آنچه در چنته داشتند خرج نجات سلطنت کردند. از تغییر مداوم نخست وزیر، حکومت نظامی،سرکوب تظاهرات، به گلوله بستن مردم، تا مذاکرات پشت پرده با سران احزاب وجبهه های سیاسی. از آزادی زندانیان سیاسی تا شنیدن صدای انقلاب. از پذیرش نخست وزیری بختیار تا عقب نشینی از جایگاه حکومت به سلطنت. زمانیکه سرمایه جهانی به سرکردگی آمریکا،به این نتیجه رسیدند که نجات شاه ممکن،ویا حداقل ساده نیست. از ترس دموکراتیزه شدن جنبش مردم و اثر گذاری تفکر چپ و حضور و دخالت سیاسی قطب دیگر دنیای دوقطبی آنزمان(شوروی)، بمنظور کنترل طوفان انقلاب، به جایگزینی باران ضد انقلاب، تن دادند و دست به کار گشتند. کنفرانس گوادلوپ به حضور سران آمریکا،انگلیس،فرانسه وآلمان تشکیل و برنامه ریزی برای شکست انقلاب صورت گرفت. شاه را از کشور خارج کردند،خمینی را از نجف به نوفل لوشاتو بردند،های لایتش کردند تا جائی که تصویرش در کره ماه را جلوی چشم مردم قرار دادند.



مدیای خود، بی بی سی و صدای آمریکا را وارد میدان کرده،با اطلاع رسانی های جهت دار از اخبار ایران، مناظرات خاص، برنامه های تفسیر اخبار آنچنانی وتاریخ سازی دروغین، خمینی را بعنوان رهبر انقلاب به مردم غالب کردند.( همان خمینی که،درسال ۵۵ کمتر کسی او را میشناخت.) خمینی را تحت تدابیر شدید امنیتی،با دو اسکورت از جنگنده های پیشرفته،وایجاد فضای امن پروازی،وارد ایران کردند. نامه نگاری های پشت پرده کارتر با خمینی آغاز گشت.وتاسال ها ادامه یافت. ژنرال هایزر را به ایران فرستادند تا طی مذاکراتی گسترده،ارتش ایران را مجاب به اعلام بیطرفی نماید. پادگان ها تخلیه شد و با اسلحه خانه  های خالی از اسلحه،تقدیم مردمی گردید که حالا گوش به فرمان خمینی داشتند. واز سوی دیگر، جنبش سیاسی ایران که،شوک انقلاب گیج ومبهوتش کرده بود، بدون کمترین اعتماد به نفسی در کسب قدرت،دنباله رو سیاستی گشت که آمریکا برای ایران رقم زده بود. جنبش راست،به شراکت موقتی در قدرت تن داد و آنقدر کور نسبت به چشم انداز سیاسی عمل کرد که حتی در شرایطی که با پشتیبانی از یار دیرینه خود بختیار میتوانستند صاحب قدرت سیایی گردند،پشت اورا خالی نمودند. حزب توده که بدرستی توسط مردم حزب سازشکار لقب گرفته بود،با تز راه رشد غیر سرمایه داری،تمام قد به پشتیبانی از خمینی به اصطلاح ضد امپریالیست،پرداخت. سازمان مجاهدین،با پدر طالقانیش، بعلاوه سازمان چریکهای فدائی خلق، که در تصاحب کلانتری ها وافتادن اسلحه دست مردم نقش کلیدی داشتند، فریب وعده های آزادی سیاسی خمینی را خوردند و در روز ورود خمینی به ایران، کمیته استقبال تشکیل دادند ودر چهار راه رودکی،به استقبال خمینی رفتند.
از فردای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی به رهبری خمینی،گام به گام دستاورد های انقلاب(شوراهای مردم، آزادی اقوام در حق تعیین سرنوشت خود آزادی پوشش وحجاب،حضور درصحنه..) را یکی پس از دیگری از مردم گرفتند. واعدام ها آغازگشت. اعدامهائی که به  چهار دسته تقسیم میشوند. دسته اول بلافاصله پس از (پیروزی) انقلاب آغاز شد و شش ماه تا یک سال طول کشید و قربانیان آن وابستگان و مقامات رژیم سابق بودند. اعدام هائی که صرفنظر از غیر انسانی بودنشان،اگر صورت نمیگرفت و مسئولین نظام واژگون شده، محاکمه عادلانه شده بودند، امروز دوستان سلطنت طلب، کمتر مجال دفاع از حکومت گذشته را می یافتند.   موج دوم، اعدام مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی بود که خود زمانی جزو نیروهای انقلابی بودند. این موج از پاییز ۵۹ آغاز شد و طی دهه ۶۰ ادامه داشت و بخصوص در سال های ۶۰ تا ۶۳ در اوج بود. موجی که شاعر مردمی ومحبوب مردم، سعید سلطانپور که در جشن ازدواجش دستگیر شده بودرا نیز با خود برد.   موج سوم، در تابستان ۶۷ بود که زندانیان سیاسی به طور کلی، قربانی یک سری اعدام های صحرایی و بدون دادگاه شدند.» ده ها هزار زندانی بیگناه را در دادگاه های پنج دقیقه ای، بدون وکیل، با حضور جنایتکارانی مثل اشراقی، پور محمدی،نیری و رئیسی که بعدها هیئت مرگ نام گرفتند،کشتند وضمن گرفتن پول گلوله، به خانواده هایشان اجازه سوگواری هم ندادند.
موج چهارم، که عمدتا با هدف ایجاد رعب ووحشت در جامعه صورت گرفت،شامل ترور اندیشمندان ونویسندگان در داخل وخارج (قتل های زنجیره ای)، اعدام بزهکاران که معلول همین سیستم بودند، معترضین سازمانگر جنبش های اعتراضی و....که تاکنون نیز ادامه یافته است و جمهوری اسلامی را به کسب رتبه اول در آمار اعدام به نسبت جمعیت در دنیا،نائل کرده است.  و این روند گرفتن دستاودهای مردم ادامه داشت تا اینکه در خرداد ماه سال۱۳۶۰ انقلاب بطور مشخص به شکست کشیده شد. وضدانقلابی که به استناد یک یک اعمالش،از روز اول،قابل شناسائی بود، در سال ۶۰ نقاب از چهره برکشید ودر مقابل مردم صف آرائی کرد. جامعه ایران که طی سال های۵۶ الی۵۸، با تکیه بر آزادی بیان،وتبادلات فکری آزادی که در جامعه بر آمده ازانقلاب جاری بود،ره صد ساله را در کمتراز دو سال پیموده بود،بدلیل انحرافات جنبش روشنفکری و جنبش سیاسی که بخشا، داری نیم قرن تجربه فعالیت بودند،بدون رهبری مشخص،به حال خود وانهاده شد تا تحت تاثیر استبداد واختناق وسرکوب گسترده اسلام سیاسی حاکم،وارد رکود طولانی مدت ۲۰ ساله گردد. در سال های نخستین انقلاب، ده ها گروه،تشکل،سازمان،حزب سیاسی با ارگان ونشریه اختصاصی، در ایران شکل گرفته بود.و در مقاطعی فرصت نمیشد که فقط عناوین وتیتر موضوعات مندرج در همه نشریات موجود را مطالعه نمائی! جریانات سیاسی مختلف، در مراکز پر تردد شهر(از خیابان های اطراف دانشگاه، تامراکز پرتردد در محلات مختلف تهران) بساط فروش وارائه نشریات خود را پهن کرده،کانونی ایجاد میکردند برای بحث وتبادل نظر پیرامون برنامه های سیاسی خود.پر رونق ترین جریان سیاسی آن زمان، سازمان مجاهدین بود که در مقاطعی موفق شد میتینگ های چند صد هزار نفره تشکیل دهد. ودر کمال تاسف این خیل گسترده هواداران خود را گاهی با تمایل به راست و گاهی با چپ روی هائی که خاصه یک گروه  فرقه گرای درجستجوی قدرت بود، یا به دم تیغ سپرد ویا به انسان های منفعل وپاسیو تبدیل نمود. موضع گیری سازمان مجاهدین در مورد جنگ، نمونه روشنی است از این ادعا. در ابتدا حمله عراق به ایران را محکوم کرده، بخش های گسترده ای از هواداران واعضای سازمان را روانه جبه های جنگ نمود. اما آنجا که از ورود به عرصه قدرت سیاسی باز داشتنش، تا همراهی عراق در جنگ با ایران،پیش رفت. این ضعف نداشتن چشم انداز از اتفاقات سیاسی، منحصر به سازمان مجاهدین نبود. بخش اعظم نیرو های سیاسی از جنبش کمونیستی گرفته تا راست ترین جریانات سیاسی،دچار همین سردرگمی بودند. امروز اعلام میکردند" جنگ عادلانه است و نیرو های خود را روانه جبهه میکردند. فردای آنروز،جنگ را نا عادلانه خوانده،دفاع از میهن را، دفاع از ضد انقلاب ارزیابی مینمودند. این تشتت فکری در سازمان های چپ، ریشه در تفکر جنبش چریکی دهه ۵۰ داشت.که نهایتا به بروز راست از دل آن منجر گردید و انشعابات مختلف درتشکل های سیاسی آغاز گردید. زمانیکه جنبش خلق کرد،جنبش مردم عرب خوزستان،جنبش خلق ترکمن،حزب جمهوری خلق مسلمان آذربایجان،از حقوق قومیتی خود حرف به میان آوردند،بازر گان،وزیر کار خود(داریوش فروهر)را بعنوان نماینده دولت،روانه مذاکراه با سران حزب دموکرات کردستان وآذربایجان و کوموله نمود.و تمام سعیش را برای اغوای این جنبش های قومیتی در عقب نشینی از خواست های قومی خود، به خرج داد. این همان داریوش فروهری بودکه از سال ۱۳۰۷ دبیر کل حزب ملت ایران بود. وبعد ها،در سال ۷۷ به همراه همسرش پروانه اسکندری،توسط مزدوران سفاک جمهوری اسلامی، با ضربات متعدد چاقو،به قتل رسیدند. خود مهندس بازر گان،نخست وزیر دولت موقت،قبل از انتخابات مجلس خبرگان،روزنامه های صدای معاصر وبروسکه را توقیف وبه دفاتر روزنامه های آینده گان،چلنگر،پیغام امروز ،آهنگر و....یورش بردند. چند روز قبل از فرمان حمله خمینی به کردستان در مرداد ۵۸،دفاتر بسیاری ازسازمان های سیاسی را به آتش کشیدند تا بتوانندهمه راه های انعکاس حمله ارتش وسپاه به کردستان را قطع نمایند ودر سراسر کشور اختناق وسانسور عمومی بر قرار کنند. البته بازرگان با خمینی که تصمیم گیرنده اصلی بود، تفاوتهای بسیاری داشت. اما ایشان با وجود اینهمه جنایت، تا سه ماه پس از حمله وحشیانه به کردستان وستاد شورای خلق ترکمن، بر مسند نخست وزیری تکیه زده بود. ترکمن صحرا، نماد برجسته قدرت گیری شورا های مردم بود. مردم در گنبد وترکمن صحرا،رهبران خود،توماج،مختوم،واحدی،جرجانی را  بسیاردوست داشتند وتا پای جان از ایشان دفاع میکردند. اما دد منشان خون آشام به فرماندهی محسن رضائی شبانه این چهار قهرمان خلق را دزدیدند(محسن رفیق دوست نیز یکی از دزدان بود) وده روز بعد،در۲۹ اسفند،پس از تحمل شکنجه های وحشیانه، تیر باران شدند. محسن رضائی با این خوش رقصی، بعدها،فرمانده سپاه شد، ومحسن رفیق دوست، در راس وزارت سپاه و بنیاد مسکن قرار گرفت.



از اصلی ترین نشانه های ضد انسانی بودن اسلام سیاسی حاکم در ابتدای قدرت گیری، اعدام ها ،انقلاب فرهنگی و حجاب اجباری بودند که جنبش سیاسی ایران،نسبت به همه این نشانه ها کور بود وفریب شعارهای مرگ بر آمریکا رو خورد وآنرا باعنوان ضد امپریالیست بودن،به حال خود رها کرد تا با تصفیه دانشگاه ها از اساتید ودانشجویان انقلابی،جنبش دانشجوئی را در رکودی طولانی فرو برد. زمانیکه زنان ومردان آزاده در اعتراض به حجاب اجباری به خیابان آمدند، تقریبا، هیچگونه پشتیبانی از جانب جریانات سیاسی صورت نگرفت. جنبش نه به اعدام که مدتی بعد بوسیله چپ نوین خارج از کشور راه اندازی شد  واخیرا به داخل تعمیم یافته است. چپ مذهبی وکمونیست های برخاسته از جنبش چریکی،بقدری در اصول سنتی خود غرق بودند که دیدی برای تحلیل اتفاقات موجود نداشتند. مجاهدین خلق رانده شده از قدرت، بسان گروهکی در پی قدرت، در ۳۰خرداد۶۰،در شرایطی که توده مردم در شک اتفاقات جاری بودند، اعلام ورود به فاز نظامی کرده، اسلحه بدست گرفتند.وهمین امر موجب گردید،مردم بهت زده، از عرصه اجتماع به خانه خزیدند ودر لاک رکودی طولانی گرفتار آمدند. مرکزیت مجاهدین از رجوی تا ابریشمچی به همراه بنی صدر که از ریاست جمهوری عزل گردیده بود، به فرانسه رفته شورای مقاومت تشکیل دادند.وسپس راهی عراق که در حال جنگ با ایران بود شدند. وشهرکی برای خود مهیا کردند بنام کمپ اشرف کمیته ای از مرکزیت سازمان شامل موسی خیابانی و اشرف ربیعی(همسر رجوی) وتعدادی دیگر،مسئولیت اداره نیروهای داخل را بعهده گرفتند.وفعالیت سازمان منحصر شد به ترور مسئولین نظام. انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری که منجر به کشته شدن بهشتی ورجائی و باهنر و ده ها نفر دیگرگردید وبعد ها ترور صیادشیرازی، لاجوردی و کشته شدگان محراب مثل اشرفی ودستغیب و.... جریانات سیاسی از سال۶۰ به فعالیت مخفی روی آوردند و بسیاری از این جریانات، هسته مرکزی خود را به خارج از کشور روانه کردند. موج دستگیری ها واعدام سیاسیون،براه افتاد ودر این میان تئوریسین های جنبش کمونیستی، مثل احسان طبری نیز در دام افتادند. جمهوری اسلامی که تجربه ساواک را نداشت، تا سال ۶۳ هرکه را میگرفت، از دم تیغ میگذراند، از کادر یک سازمان تا هوادار ساده، فرقی نمیکرد. از سال۶۳ که کم کم آموخته به اصول امنیتی گردید، تور های تعقیب ومراقبت گذارد و به یکباره یک هسته ودر برخی موارد،حتی مرکزیت یک جریان رادستگیر میکرد. از تئوریسین های مذهبی وچپ که تحت شکنجه های وحشیانه،ابراز ندامت کرده بودند سود میبرد برای شکستن مقاومت درون زندان.       احسان طبری در کمیته توحید، کلاس های آموزشی در نفی مارکسیسم تشکیل داده بود.ونادمان چپ مذهبی نیز به همراه حسین شریعتمداری در اوین این مسئولیت را بعهده داشتند. جمهوری اسلامی، از نخستین روز هائی که به قدرت رسید،رویای جهانی شدن را در سر میپروراند.در عراق وافغانستان وپاکستان، گروه های شیعی را تغذیه وتحریک به تبلیغ مبانی فکری خود  میکرد. وهمین امر موجب گردید که از شهریور ۵۹ ، متعاقب حمله عراق به ایران وارد جنگ خانمانسوزی گردد که تا سال ۶۷ ادامه یافت.جنگی که چونان همه جنگهای تاریخ بشری،مردم را گوشت دم توپ جنگ طلبانی کرد که خود در سایه بهانه ای که از موقعیت جنگی کشور بدست آورده بودند، برنده اصلی جنگ بودند. از هردو سو! استبداد حاکم، به بهانه موقعیت جنگی، کوچکترین صدای مخالف را به وحشیانه ترین شکل ممکن در گلو خفه کرده، جوی از سایه وحشت وترور در جامعه حاکم کرد تا بتواندخود را بطور نسبی تثبیت نماید. البته عاقبت این جنگ بدانجا رسید که در سال۶۷ مجبور شد با فضاحت تمام جام شوکران را سر بکشد. و مردم ماندند و صد ها هزار کشته و مجروح و اسیر و میلیارد ها دلار خسارت.ونسل آینده ای رشد یافته در سایه شوم جنگ. بزرگترین تفریح فرزندان ما در آن دوران سیاه،دیدن فیلم اوشین بود پس ازممیزی سانسورچیان حرفه ای صداوسیما.ودر اواخرجنگ،دیدن دزدکی فیلمهای دوره یخبندان هندی که به اتفاق کل آشنایان به مدد ویدیوی قاچاقی که به شبی پانصد تومان،کرایه شده بود،دیده میشد. هرگز از خاطر نخواهم برد روز اعلام پذیرش قطعنامه آتش بس شورای امنیت،توسط خمینی را! به چشم خود دیدم که چگونه بانیان جنگ،زانوی غم صلح به بغل گرفته بودند و مردم که تاوان جنگ بر دوششان بود، چه هلهله ای براه انداخته بودند. سران قاچاقچی رژیم در سایه تحریم هائی که بواسطه جنگ و گروگان گیری دیپلمات های آمریکائی، بر این کشور تحمیل شده بود،همه به ثروتهای میلیاردی رسیده بودند واز شوش و دروازه غار به کامرانیه وزعفرانیه،کوچ کرده بودند. ومردم ستمکشیده سرزمینم، جوانی خود را پای تامین معاش خانواده خود با دوشیفت وسه شیفت کار طاقت فرسا تلف میکردند. پس از خاتمه جنگ ایران و عراق، جنگ طلبان جمهوری اسلامی، با نقض حریم کشورهای منطقه،ازعراق تا سوریه ولبنان از افغانستان تا ویمن، به تجهیز گروههای آنارشیست پرداخته موجب نا آرامی گردیدند. حزب الله لبنان که پیشتر توسط تروریست های رژیم شکل گرفته بود را با پول وسلاح تجهیز کرد تا عامل جنگ افروزی در مرز های اسرائیل گردد. در عراق برآمده از حمله آمریکا،که توسط خود آمریکا تقدیم جمهوری اسلامی گشته بود تا به طرح کمربند سبز دور شوروی ادامه دهد. چندین گروهک تروریست شیعی را سازمان داد تا پایگاهی باشند برای بخش برون مرزی سپاه پاسداران تحت عنوان سپاه قدس. در سوریه، با حمایت از بشار اسد جنایتکار، در سرکوب مردم معترض به جان آمده از استبداد،مستقیما وارد عمل گردید. از گسیل نفر تا تجهیزات جنگی وپشتوانه مالی. در افغانستان،در شرایطی به همکاری مستقیم با آمریکا در سرکوب طالبان اقدام کرد که از سوی دیگر، رهبران طالبان را برای دوره های مختلفی در کشورش پناه میداد. در یمن وپاکستان وبحربن وامارات نیز، اسناد بسیاری دائر بر آتش افروزی جمهوری اسلامی بدست آمد. ونتیجه این سیاست، تلف کردن هزاران میلیارد دلار از سرمایه های این مملکت بود وفشار فزاینده بر مردم گروگان گرفته شده توسط استبداد. جمهوری دزدان جنایتکار مرتجع، وزارت اطلاعات خود را که روی ساواک شاه را سفید کرده بود، با بودجه نجومی بر سر مردم گمارد تا به همراه ده ها سازمان ونهاد امنیتی موازی، مراقب اعتراضات مردم به جان آمده باشند. حفاظت واطلاعات سپاه در کنار وزارت اطلاعات غرفه ای جدا داشت. در هر کار خانه و مجموعه کاری، یک هسته گزینش و بسیج و حراست ونگهبانی و... ایجاد کرد که هریک به تنهایی یه گشتاپو بودند برای خودشان. اما با تمام این اوصاف،جنبش اعتراضی مردم که از حرکت اعتراضی زنان نسبت به حجاب اجباری در۱۷ اسفند۵۷ آغاز گشته بود، کج دار ومریز به راه خود ادامه داد و هیچگاه خاموش نگردید. پس از جنگ، جنبش اعتراضی وارد عرصه جدی تر گشته، تجمعات اعتراضی کارگران نسبت به حقوق صنفی خود، کم کم گسترش یافت. جنبش زنان، در حمایت از مادران اعدام شدگان،واعاده حقوق انسانیشان که توسط قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی پایمال میگردید دست به تجمعات متعدد اعتراضی زد. رشد جنبش اعتراضی مردم از یکسو، و افزایش اختلافات عناصر در قدرت برسر سهم بیشتر، نهایتا در سال۷۶ منجر به عقب نشینی رژیم در پذیرش نسبی فضای باز سیاسی گردید. و در انتخابات سال۷۶ به حضور سید خندان، خاتمی در ویترین اجرائی نظام، تن داد تا بلکه به دست او گشایشی در فضای سیاسی جامعه نمایش دهد.وبدینوسیله مردم برگشته از نظام را که بیم اعتراضات گسترده ترشان میرفت، به اصلاحات از درون نظام امیدوار کند. تا بلکه مفری باشد برای خروج از بحران مشروعیت. البته تحولات سیاسی جامعه جهانی و گذاردن شرط دموکراسی برای پذیرش ایران در مناسبات اقتصادی بازار مشترک، که تمنای دور جمهوری اسلامی بود، را در ارتباط باعلل پذیرش اصلاحات دروغین رژیم نباید از نظر دور داشت. اولین نمایش فضای باز سیاسی، درآزادی مطبوعات متجلی گردید که الحق مردم تشنه اطلاعات،با حسن استفاده از اختلافات درونی رژیم، خوب بهره برداری کردند. بگونه ای که قدرت غالب در نظام، به غلط کردن افتاد وبه بستن فله ای نشریات وروزنامه ها مبادرت کرد. حماسه خونین دانشجویان در ۱۸ تیر۷۸ که نسبت به بستن روزنامه سلام بدلیل انتشار نامه سعید امامی به دری نجف آبادی درارتباط با ضرورت ایجاد محدودیت های فرهنگی و ...صورت گرفت. ومنجر به قلع وقمع دانشجویان در کوی دانشگاه واز بام به پائین افکندن دانشجویان با دست وچشم بسته گردید، هرگز از خاطر مردم ایران پاک نخواهد شد. لکه ننگی که در زمان سید خندان اصلاحات  وبه مدیریت کلید دار مدبر اصلاحات،تحت مدیریت میدانی قالیباف شیاد و سردار نظری فاشیست بر دامان رژیم هک گردید و تا ابد پاک نخواهد شد. لکه ننگ دیگر بردامان خاتمی که افشای آنرا سند افتخاری برای دولتش میداند، قتل های دگر اندیشانی مثل داریوش فروهر،پروانه اسکندری،محمد جعفر پوینده،محمد مختاری، پیروز دوانی،و... میباشد. جنایتی که تا کنون ادامه داشته است. قتل زهرا کاظمی، عزت الله سحابی،هاله سحابی، شاهرخ زمانی از آن جمله اند. نقط عطف دیگر در تاریخ جنایات رژیم وجنبش اعتراضی مردم، مضحکه انتخاباتی خرداد۸۸ بود که بدلیل تقلب عریان قدرت مسلط در شمارش آرا،پدید آمد. جنبشی که به جنبش سبز موسوم گشت و جمهوری اسلامی را تا آستانه سقوط برد. ۳۰خرداد ۸۸،خامنه ای به نماز جمعه آمد و ضمن شیون وزاری بابت ناقص بودن بدنش، مردم را تهدید به عواقب پیچیده ای کرد که بعد ها مو به مو به منصه ظهور رساند. مردمی را که به بهانه رای من کو به خیابان آمدند تا طی راهپیمائی سکوت، آزادی و منزلت راطلب کنند، به وحشیانه ترین روش ها سرکوب کردند. رژیم از وحشت سرنگونی،با تمام قوا در مقابل مردم صف آرائی کرد. این وحشت بقدری عمیق بود که مدیران ارشد نظام هم، کلاه خود بر سر گذاشتند وبه خیابان آمدند.



 کارکنان اداره مرکزی سایپا،سندحضور مدیر عامل وقت سایپا(مهردادبذرپاش) در سرکوب مردم را، به دیواره آسانسور شرکت نصب کرده بودند. معترضین را در خیابان به گلوله بستند. با چوب وچماق وقداره مجروح کردند. کهریزک به پا کردند. معترضین را مورد تجاوز قرار دادند. با خودر وانت نیروی انتظامی از روی مردم عبور کردند. درمقابل حماسه ششم دیماه۸۸ در روز عاشورا،  در روز ۹ دی کلیه سازمان ها ومراکز دولتی را در بعد از ظهر تعطیل کردند وپرسنل آنها را با تهدید وارعاب بوسیله صدها اتوبوس دولتی وشرکت واحد، به میدان انقلاب کشاندند تا با جنبش مردم زور آزمائی کرده باشند. حرکتی که بعد ها توسط مردم حماسه ساندیس نامیده شد. همه توان جمهوری اسلامی در بسیج پایگاه حمایتی خود و کارکنان مظلومی که جبرا در آن شرکت کردند، حدود هفتاد هزار نفر بود. تجمعی که شرکت کنندگان در آن با کیک و ساندیس و فلش وسی دی خام مورد پذیرایی قرار گرفتند. قدرت نمائی در برابر مردمی که بدون هیچ بسته تشویقی، در ۲۵ خرداد۸۸، حرکت چند میلیونی را سازمان دادند.
دادگاه های صلواتی نشان تشکیل دادندو معترضین را به زندان های طولانی مدت محکوم کردند. نامزدان موردحمایت مردم،موسوی و کروبی را که خود از مسئولین درجه اول رژیم در گذشته بودند را محصور کردند. وهمه این جنایات را صورت دادندتا خاکستری بر جنبش به پا خاسته بپاشند. در این میان، سرمایه جهانی به سرکردگی آمریکا،چشم به روی تمام این اتفاقات بستند وعزم جزم کردندبه نجات جمهوری اسلامی از سرنگونی.زیرا که بدرستی پی برده بودند که، مردم ایران به چیزی کمتر از یک نظام دموکراتیک سکولار برای جانشینی، رضایت نخواهند داد.وچنین حکومتی در خاورمیانه، منطقه را به آزادیخواهی واستقرار انسانیت فراخواهد خواند. واین اتفاق برای حکومت هائی که اساسشان برتبعیض ومنافع اقلیت کوچک شکل گرفته است،وبه چیزی شبیه جمهوری اسلامی نیاز دارند تا خاورمیانه را در آشوب نگه دارد، وکمر بند سبز دور شوروی به قوت خودباقی بماند،خوشایند نخواهد بود. بنا بر این چشم به روی خواست مردم و جنایات جمهوری اسلامی بستندوبه فشار بر جمهوری اسلامی برای فرمانبرداری از خودشان بسنده کردند.بااعمال تحریمهای اقتصادی که دودش مستقیمابه چشم مردم رفت،جمهوری اسلامی نگران از شورش مردمی را، به پای میز مذاکره کشاندند  تا خود را  از خطر تهدیدات هسته ای احتمالی درآینده، مصون بدارند. پس از حمله به عراق،دست ایران را باز گذاردند تا آتش جنگ ونفاق رادر عراق ومنطقه شعله ور گرداند. در مقابل شرکت مستقیم ایران در درگیری های سوریه وکمک به بشار اسد در سرکوب مردم تحت ستم سوریه، سکوت اختیارکردند. چشم بر روی پایمال شدن حقوق بشر در ایران بستند و کمر همت بستند به نجات جمهوری اسلامی از سرنگونی. به اصلاح طلبان رانده شده از قدرت در جمهوری اسلامی، مثل مهاجرانی وکدیور وشیرین بیانی،پناه وسپس جایز نوبل و.. دادند و بودجه های یکصد میلیون دلاری به لابی های مدافع اصلاحات  اختصاص دادند تا همان تجربه شکست انقلاب ۵۷ بدست جمهوری اسلامی را یکبار دیگر تکرار کنند. البته اینبار شکست جنبش سرنگونی طلب مردم بدست ناسیونالیسم و شاخصه عملیش،اصلاحات مدنظراست. از آنجا که غرب بخوبی آگاه است مذهب در قدرت، چه بر سر مردم آورده است، در کنار اصلاح طلبان دینی، ناسیو نالیسم را نیز تبلیغ میکند برای مبادائی که، مردم به چیزی کمتر از سکولاریسم رضایت نخواهند داد. کافی است یک هفته، برنامه های مدیای قدرت جهانی(بی بی سی،صدای آمریکا، رادیو فردا،یورونیوز و...)را تعقیب کنیم تا با وقوف به حقیقت جاری، مانع تاثیر منفی قدرت های جهانی بر مسیر حرکت آزادیخواهانه و برابری طلبانه جنبش انسانیمان گردیم. پس از مضحکه انتخاباتی رژیم در خرداد۸۸ ، همه مردم تصور میکردند که در دکان دموکراسی پارلمانی حکومت، برای همیش پلمب گردید و حنای فریب اصلاحات،رنگ باخت. اما اینطور نبود. ایدئولوگ های اصلاحات به کمک بودجه های تبلیغاتی گزافی که در اختیار داشتند وارد صحنه شدند و بار دیگر در مضحکه سال ۹۲ با فاکت های نابجا ازمبارزات مدنی فرانسه وگرجستان ولهستان و....از داخل وخارج،اعتدال در مبارزه را بهانه کردند ومهره ای را که دبیر شورای امنیت ملی بود، که کلیه اعضایش بطور قطع در فردای سرنگونی،محاکمه خواهند شد را کلید دار دولت تدبیرو امید کرد و بخشی از مردم را پای صندوق های رای کشاند. این بار، گوئی مردم فاقد حافظه تاریخی بودند. جمهوری اسلامی، جنایتکارانی را به رای پایگاه خود و بخشی از مردم به درون مجلس فرستاد که در فردای انتخابات، سینه سپر کردند و از کشتار فرزندان همین مردم در سال۶۷ دفاع کردند.پور محمدی جلاد، که در لیست امید معرفی شده ازطرف خاتمی قرار داشت،به همراه ری شهری که از آمران قتل های زنجیره ای بود، وارد مجلس شدند.
 درتاریخ مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران،از مشروطه تا به امروز،همیشه قشری از روشنفکران لیبرال بوده اند که نقش ترمزجنبش مبارزاتی راایفا کرده اند. قشری که عموما در جامعه تحصیلکرده کشور قرار دارند. گروهی که نه جسارت پرداخت هزینه برای مبارزه را دارند ونه صداقت ترک میدان مبارزه را. این دوستان،بیشتر ژست مبارزه را به خود میگیرند تا انجام مبارزه. وبرای توجیه انفعالشان، تئوری میبافند. زیبا کلام، نمونه مشخص این حضرات میباشد. ایشان کلی صغری وکبری میکنند مبنی برآگاهی خود از منجلابی که درش قرار داریم، و فریاد بر میاورد که" آخر راهی جز اصلاحات گام به گام وجود ندارد. گوئی، جامعه بشری،با اصلاحات از برده داری به این نقطه رسیده است. زیبا کلام ودنبال روهایش اگر به جائی متصل نباشند وبابت انحراف اذهان مردم از رانتی برخوردارنبوده باشند،بطور قطع،درفردائی نه چندان دور،در محکمه وجدان خویش باید پاسخگو باشند.
در توضیح علت مضحکه نامیدن انتخابات در جمهوری اسلامی، لازم است مراحل انجام یک انتخابات را بیان کنم" ابتدابرای کاندیداتوری انتخابات، شروطی وضع میگردد. قبل از ثبت نام، تعدادی از داوطلبین را با مذاکرات  و تهدیدات کتبی پشت پرده، وادار به انصراف از ثبت نام میکنند. پس از ثبت نام کاندیدا ها، شورائی مرکب از تعدادشش فقیه منتصب از جانب رهبر و شش حقوقدان معرفی شده از سوی رئیس قوه قضائیه که او خود منتصب رهبر است،وتائید مجلس، کار بررسی صلاحیت نامزدان را صورت میدهند.  اولین شرط تائید صلاحیت، التزام به جمهوری اسلامی است، و وابستگی به نظام،شرط نا گفته دوم است شورای نگهبان، در آخرین دور انتخابات مجلس، ۶۰درصد و انتخابات ریاست جمهوری،۷۵ درصد نامزدان را رد  صلاحیت کرد. پس از برگزاری انتخابات، شمارش آرا بدون نظارت ناظران بیطرف، صورت گرفته، اعلام نتیجه میگردد. که علت شمارش در پشت درهای بسته را کروبی اینگونه فاش کرد" از اولین دوره برگزاری انتخابات در جمهوری اسلامی، بسته به میزان مشارکت مردمی، یک ضریب برای کلیه آراء شمارش شده در نظر میگرفتند وپس از ضرب مجموع آراء وآرای هریک از نامزدان در آن ضریب،نتیجه اعلام میگردید. اما با وجود تمام شامورتی بازی ها، در مضحکه انتخاباتی سال ۹۲ " ۵|۱۸ میلیون نفر رای ندادند. ۳۲میلیون رای اخذ گردید که بسیاری از آراء مخدوش وسفید بود. ۱۸میلیون،تعداد آراء کاندید اصلاحات بود یعنی، تعداد آراء تحریم کنندگان، از آراء شیاد کلید دار بیشتر بود. مفهوم این نتیجه با فرض درستی، این است که، حاصل تلاش زیبا کلام ها واصلاح طلبان در قدرت، کمتر از تاثیر واقعیات عینی جامعه بود. بعبارت دیگر، مفهوم نتیجه بدست آمده، این بود که" چشم بسته گان به تاریخ۳۵ ساله این سرزمین کمتر از مردمی هستند که آزموده را نمی آزمایند.  مضحکه انتخاباتی آخر در اسلام سیاسی حاکم، انتخابات مجلسین شورا وخبرگان بوددر ۷ اسفند۹۴. منتخبین لیست امید(معرفی شده از سوی خاتمی) تیر خلاصی بود بر پیکر نیمه جان آبروی خاتمی. پور محمدی، ری شهری،علوی،که هریک ننگ آمریت در کشتار تعدادی از فرزندان ایران را در کارنامه داشتند. بعلاوه رای اکثریت قاطع خبرگان منتخب لیست امید، به ریاست جنتی بر مجلس خبرگان، هیچگاه از خاطره ها زدوده نخواهد شد. شمار اعدام شدگان ودستگیری معترضین در دوره ریاست جمهوری روحانی، بعلاوه فلاکت اقتصادی مردم، و افزایش روز افزون هزینه حامل های انرژی در دوره او، زیبا کلام را هم وادار به واکنش کرد. وبه سیاست داخلی روحانی نمره قبولی نداد. آش آنقدر شور بود، که خان هم فهمید!
واینک،اصلاحات طلبان درون حکومت ورانده شده ازحکومت،تئوریسین های اصلاحات،روشنفکران لیبرال که پتانسیل یک مبارزه حقیقی را ندارند، بخش کوچکی از مردم که فریب اصلاحات را خورده اند،به پشتیبانی قدرت جهانی،وفضاسازی لازم توسط مدیای قدرت جهانی(بی بی سی، صدای آمریکا،رادیو فردا و...)تمام قد به میدان آمده اند برای گرم کردن تنور مضحکه انتخاباتی۹۶. در صورتیکه،جنبش تحریم انتخابات نیز، با تمام توان به میدان بیاید وتلاش کند، عدم امکان اصلاحات،در استبداد متکی بر توتالیتاریسم را،با تکیه بر تجارب گذشته و اصول علمی مبارزاتی، روشن نماید، آن بخش از نیرو هائی را که، درچنگال فریب های اصلاح طلبان حکومتی، گرفتار شده اند را آزاد خواهد کرد و در مسیر واقعی مبارزه قرار خواهد داد. واین امر، موجب تقویت جنبش اعتراضی گشته، معادلات قدرت را به نفع مردم تغییر خواهد داد. و اولین دستاورد این تغییر، مهیا شدن بستر آزادی فرزندان در بندمان خواهد بود. ضمن آنکه، با افشاگری هائی که در مورد نیات غرب ومدیای تحت امرشان (بی بی سی و صدای آمریکا ورادیو فردا و...) صورت خواهد گرفت، امکان آلتر ناتیو سازی قدرت های جهانی برای اپوزیسیون بدنبال سکولاریسم وحکومت انسانی را از آنها سلب خواهد کرد.
سرنگون بود استبداد ، مرگ بر دیکتاتور
گردآورنده:میلاد سلطانپور

رجائی شهر

درود خدمت دوستان گرامی
رعایت حقوق بشر در ایران  از نظر من جکی بی اندازه تلخ است .



دوستی صمیمی ای داشتم که از دوران کودکی هم بازی هم بودیم . به دلیل فرازو نشیب های زندگی مدت زیادی از هم بیخبر بودیم تا این که روزی به طور اتفاقی هم دیگر رو در خیابان دیدیم .
منو نشناخت ، فکر کردم که شاید من اشتباه گرفتم . چنتا نشونه بهش دادم ، چنتا خاطره ، به طور ناگهانی منو در آغوش گرفتو زد زیر گریه . تعجب کرده بودم آخه ما هیچکداممون اینقدر دل نازک نبودیم .
به خانه ام دعوتش کردم با کلی انکار از آمدن بالاخره قبول کرد که به خانه من بیایید . یه چیزیایی عوض شده بوده ، کاملا متوجه این موضوع بودم که حالت روحی خوبی نداره .
به خونه رسیدیم باز منو در آغوش گرقت و زد زیر گریه  ، دیگه کمی ترسیده بودم با خودم در این فکر بودم که چه اشتباهی کردم دعوتش کردم .
بهش گفتم پسر آخه چته تو ؟! چرا این جوری شدی ؟! بازهم زد زیر گریه !
بهم ثابت شد که در حالت روحی و روانی خوبی نیست ، پیش خورم فکر میکردم نکنه مادر یا پدرش رو از دست داده ! اون واقعا عاشق خانوادش بود .
چند دقیقه گذشتی  ، بلند شدم و به سمت حیاط خانه رفتم تا یه سیگار بکشم ، گریه کرد !!!
سرش داد کشیدیم ، گفتم چه مرگت پسر ؟؟؟ چرا اینجوری میکنی ؟ چی شده ؟ چته ؟
از خونه رفتم بیرون تا سیگارم رو بکشم . بعد از چند دقیقه ای اومد تو حیاط ، گفت فراریم .
شکه شدم ، گفتم فراری ؟!!! چرا ؟
گفت از خدمت سربازی ، آروم شدم خیالم راحت شد از اینکه اشتباهی بزرگی نکرده .
گفتم چرا آخه ؟ صبر میکردی تا تموم بشه دیگه ، اول آخر که باید تمومش کنی ، پس چرا کشش میدی ؟
بازم گریه کرد ، گفتم چته ؟ چرا حرف نمیزنی آخه ؟
گفت نمیتونم ، میترسم
رفتم دستشو گرفتم ، آرومش کردم ، گفتم بگو ببینم چیه داستان ؟
گفت باید چهار پایه میکشیدم !
تازه فهمیدم که باهاش چیکار کرده بودن .
سرباز زندان رجائی شهر کرج بود ، زندانیای اعدامی رو که داخل زندان اعدام میکردند از بعضی از سربازها برای این کار استفاده میکردند.
از یه اتاق برام تعریف میکرد. که حدود 20 تا طناب دار اونجا آویزون بود .
میگفت ما چیزی در باره زندانیا نمیدونستیم ، فقط میومدن دونبالش با دستش که باهم فرار کرده بودند ، بعد میبردنشون تو اون اتاق و ازشون میخواستن که چهارپایه هارو از زیر پای اعدامی ها بکشن ، بعد هم جنازه هارو به اتاق دیگه منطقل کنند .
البته در مقابل این کار حقوق بیشتری بهشون میدادند ، و حتی پیشنهاد این رو داده بودند که بعد از اتمام دوره سربازی میتونه خرید خدمت بشه ( به عنوان یک نیروی رسمی ) .
طبق گفته ی خودش دوبار مجبور به انجام این کار شده بود که بعد از دفعه دوم فرار کرده بودند .
میگفت یه دوست دیگه ایم داشتن که مسئول شب بند ها بوده که واسه گشت زنی که میرفته زندانیا گرفته بودنشو بهش تجاوز کرده بودند ، اون هم فرار کرده بود .
بهش گفتم حالا میخوای چیکار کنی ؟ گفت با دوستم پس فردا از ایران میریم .


الان نمیدونم که کجایی اما هرجا که هستی امیدوارم زندگی سالم و پر انرژی داشته باشی .
نظام فاسد جمهوری اسلامی ایران دست به هر کاری میزند که فقط به اهداف کثیف خود دست پیدا کند .
سرنگون باد جمهوری جنایت کار اسلامی ایران .
ننگتان باد جانوران دو پای کثیف .
 

سال هزارو سیصدو هشتادو هشت


درود خدمت انسان دوستان
داشتم به نزدیک شدن به روز حقوق بشر فکر میکردم که یاد درگیری های سال 88 افتادم .
توضیح اش سخت است  ، اما خوب متاسفانه من به اجبار در یکی از روزای این درگیری ها حضور داشتم .  امیدوارم از کلمه اجبار به سادگی گذر نکینید .
نزدیک غروب بود که  با من تماس گرفتن و ازمن خواستند که در یکی از حوزه های بسیج به آنها ملحق بشوم . چند ساعتی گوشه ای نشسته بودم  و خوشحال از این که اتفاقی نیفتاده است ، در همین فکر بودم که صدای گشت اطلاعاتی از پشت بیسیم آمد . درخواست کرد که  ارتباط امن ( تماس تلفنی ) داشته باشد ، حسه خیلی بدی بود ، بی اندازه بد بود . با خودم به دنبال یک راه فرار بودم  که دستور آمد حرکت کنید .


پر از نگرانی بودم ، من خیلی خوب آنها رو میشناختم ، با آنها بزرگ شده بودم ، با آنها زندگی کرد بودم ، آدمایی که در انتظار دیدن یک انسان بی دفاع برای به نمایش گذاشتن قدرتشان بودند. جمهوری اسلامی هم به اندازه رسیدن به اهدافش و سرکوب کردن توده ها بهشون قدرت داده است .
نزدیک به 6 یا 7 تا ماشین شخصی شدیم ، همه مجهز به قدرت بر حق دانستن خود ، از نظر من این یکی از ترسناک ترین قدرت های موجود است .
طبق دستوراتی که دریافت میکردیم در مکان های مشخص شده منتظر دستور  بعدی بودیم . فرمانده عملیات دستور داد که صبر کنید . نیروی انتظامی وارد عمل میشود، برای من مثل روز مشخص بود که نیروی انتظامی قدرت این کار را ندارد  چرا که اونها عادت به دله دزدی دارند و فقط وقتی که اطمینان کامل از درامان بودن جانشان داشته یاشند درگیر میشوند ، این جور موارد فقط از دست افرادی بر می آید که چشمانشان را بر روی همه چیز میبندند و فقط به دستور فرمانده با این  توجیح که دستور فرمانده عملیات دستور فرمانده سپاه ، دستور فرمانده سپاه دستور خامنه ای و دستور علی خامنه ای دستور مهدی ( صاحب الزمان ) است و این ولایت پذیری نام دارد و سرپیچی از دستور ، سرپیچی از مهدی ( صاحب الزمان ) است . ( این است جهالت )
بعد از مدتی 3 تا باراباس نیروی انتظامی وارد شلوغی برای پراکنده کردن مردم وارد جمعیت شدند . چند دقیقه ای بیشتر نگذشت که ماشین های انتظامی از محدوده خارج شدند و گفتند که ما نیاز به نیروی پشتیبانی بیشتری داریم و پا به فرار گذاشتند .

پشت بیسیم دستور آماده باش صادر شد ، از ماشین ها پیاده شدیم و  طبق دستور با آرایش نظامی مقابل جمعیت ایستادیم .


فرمانده عملیات از پشت بلندگو سعی به پراکند کردن مردم داشت در همین حال از بالای ساختمون یک آجر پرتاب کردند و مستقیم به سر فرماند عملیات برخورد کرد ، در همان لحظه فرمانده  دستور حمله رو صادر کرد همراه با فحاشی ( بزنید این مادر ...... ها رو ، جعمشون کنید این .....)  همگی به سمت جمعیت میدویدیم ، من هم سعی میکردم اولین نفر به مردم برسم که قبل اینکه مورد ضرب وشتم قرار بگیرند به سمت ساختمان ها هدایتشان کنم ، میدویدم و التماسشون میکردم که برن توی ساختمون ها . نا مردها  تمامی شیشه ها رو شکستند ، خیلی ها را زدند و چندین نفر را هم  بازداشت کردند ، اما من فقط تعداد کمی رو تونستم نجات بدم و از همین جا از کسانی که برای آنها نتوانستم کاری انجام بدهم پوزش میطلبم .


کل درگیری به 15 دقیقه نرسید ، دوبار دستور صادر شد  که بر گردید ، سوار ماشین ها شدیم و برگشتیم .
وقتی که رسیدیم تجهیزات ام رو تحویل دادم یه گوشه نشستم ، صدا ها آزارم میدادند خیلیاشون لذت برده بودند و برای هم تعریف میکردند ( من 5 نفر روترکوندم ، چه حالی داد خسته گیمون در رفت ، من شیشه های در ورودیه یک ساختمان رو کلا خورد کردم ، ...) با شنیدن این حرف ها به شدت غمگین و عصبانی شده بودم  .
چند ساعتی گذشت ، به خط شدیم  ، فرمانده عملیات امد تشکر و خسته نباشید گفت و بعد از تمام شدن چرندیادتش مسئول امور مالی امد. برایم  جالب بود که این اینجا چیکاردارد ، شروع کرد به خواندن اسم ها و متناسب با فعالیت و سمت  افراد به آنها پول میداد .
دیگر صدایم درآمد چشمهایم رو بستم و دهانم رو باز کردم .
آری چنین است :
در جمهوری اسلامی ایران در مقابل حمله به مردم،  زخمی کردن و کشتن انسان ها  پاداش میدهند  .
در چه مسیری رو به حرکت هستیم  ؟
همه چیز را بریامان عادی کردند ، اعدام ، زندانیان سیاسی ، اختلاس ، تجاوز ، اسید پاشی ، فقر ، فحشا و......
و هم چنان ایستاده ایم و به جای  گفتن ( نه ) همچنان سکوت میکنیم . باشد که روزی اتحاد بین توده ها سبب نا بودی پایه های این دژ اسلامی کثیف باشد .
سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران