یکی از بیمعناترین سخنانی که در این روزها لقلقهء زبان خیلیهاست، این است که بیائید جنگ کربلا را قرائتِ انسانی کنیم. این ادعا از اساس بیراهه است و با پیشفرض الاهیاتی جنگ حسین و یزید همخوانی ندارد. حسین نه به خاطر انسان و انسانیّت بلکه به خاطر اصلاحِ دین جدش قیام کرد. دینی که از اساس غیر انسانی است، کشتنِ غیر مسلمانان را ثواب و چپاول و تاراج مال و اموال و تجاوز و کنیزسازی زنان آنها را جایز میداند.
قرائت ملاها و قمهزنها از جنگِ کربلا خطا و ضد انسانی نیست، اسلام آیین درندهخویی و دشمنِ سرسختِ قرائت انسانی از زندگی است. احیای دین محمد، یعنی احیای شیزوفرنیای خشونت و غزوات، داخلیسازی منازعات، بیاحترامی به انسانیّت، تجاوز جنسی به زن و دختر و دشمنِ سیاسی و تخریبِ جهان واقعی برای رسیدن به بهشت وهمی و خیالی.
در هیچ سندی نیامده است که یزید به اهل و عیال و خواهران و دختران حسین و همراهانش تجاوز کرده است ولی در تمامی غزوات و احادیث و متون معتبر آمده که محمد و لشکریانش به زنان و دختران دشمنان سیاسیشان بیرحمانه و حتی در مواردی دستجمعی تجاوز کردهاند.
هیچ عنصر رهاییبخشی در جنگ حسین وجود ندارد. جنگ حسین و یزید، جنگ قبیلهای میان دو عرب مدعیِ قدرتی بود که بر برتریِ ذاتیِ اعراب بر غیر اعراب باور داشتند و همینطور برتریِ ذاتیِ قریش بر غیر قریش. حسین بیش از یزید، به این برتری خونی و ذاتی ایمان داشت. تمام خطابههای منسوب به حسین، سستگردانیدن به فضیلتِ خونی و برتری عرب بر عجمند. به خاطر همین جنون برتری خونی و توهم حقِ حاکمیّتِ ذاتی لجاجت پیش کرد و خودش را به کشتن داد.
سر و سینهزدن به خاطر حسین که برای برتریخواهیِ ذاتی جنگید، نه فقط فضیلت و حاوی پیامِ انسانی نیست، بلکه نوعی شرم و قباحت است. مگر باور غیر انسانیتر از این هم وجود دارد که کسی مدعی شود من ذاتاً از شما برترم و برتری من بر دیگران در ملکوتِ الاهی نوشته شده است. این ادعا قبیحتر از ادعایِ نازیهاست.
شمر بن ذیالجوشن که سر حسین را برید و هم عبیدالله بن زیاد که راه را بر او بست، از یاران نزدیک علی بودند. ادعای قرائت انسانی از جنگِ کربلا مانند این است که کسی مدعی شود بیائید کشتارهای داعش را قرائتِ انسانی کنیم. چنینچیزی نه ممکن است و نه با ادعای خود حسین همخوانی دارد. زیرا زندگی از نظر حسین و داعش در عقیده و جهاد خلاصه میشود و انسانیّت در آن در جایگاهی ندارد. بنابراین بهتر است بجایِ زور زدنهای بیهوده، از این باورها و عقاید غیرانسانی گذر کنیم. فقط با نفی این باورهای غلط است که زمینهء انسانیسازیِ جهانِ زندگی ممکن میگردد.
من از این محرم، محرم امسال ترسیدم. نه از تحمیق مردم، از مردانی که در خیابانها خودشان را میزنند. جسمشان را جلو چشم همگان تباه میکنند، از صحنههای شنیع خون پاشیدن پیکرهای تازیانه خوردهء دین در کف خیابانها، از کودکان بیحقوق، بیدفاع، صورتهایی که نه چالش عکس، که خودِ خودِ خشونت دینی و ترس و وحشت و لرزش یک کودک بیگناه زیر دست قدارهای به بلندی آسمان هستند. نه از گِل پاشی، نه از قمهکشی، عزاداری و گریه و زاریِ مملکتی که همینطوری هم خسته و غمگین است.
من از این ترسیدم، از اینکه تصویری هست، عکسی هست که بتواند همهء این تصاویر شنیع دیگر را حاشیه کند، بیتفاوت کند. روی دست آنها بلند شود. تصویر گرسنگی مردم در محرم امسال! تصویر بلعیدن غذا در صف نذری! تصویر دختر و پسرهای نشسته لب جدول خیابان با ظرف غذا!
گرسنگی دین را از صحنه بیرون کرد. تصویر محرم امسال تصویر زنجیر زنی نیست. تصویر مردم گرسنه است. گرسنگی دین را از صحنه بیرون کرد. هم دینداران میدانند که گرسنگان نه به خاطر حسین که به خاطر گرانی، فقر و قیمت دلار در صف نذریها ایستادهاند. هم گرسنگان خود میدانند که آنجا چه میکنند. خبری از امام حسین نیست، گرسنگی از صحنه بیرونش کرد، همزمان اما، حرمت و شأن مردم نیز در این محرم جا گذاشته شد.
من از گرسنگان اینگونهء تاریخ همانند گرسنگان جنگ جهانی دوم، گرسنگان آفریقا، گرسنگانی که نقطهء امیدواری مردم و لایههای خاکستری مغز را یک شبه کور میکنند میترسم. گرسنگانی که ارزشهای اخلاقی، شأن و حرمت را در پیچ تاریخ جا میگذارند، مولد افقهای سیاهند!
مشکل گرسنگی مردم را بایست انقلابی حل کرد. انقلابی که شأن و حرمت را در راه گرسنگی قربانی نکند. انقلابی که به جای استیصال و پایین کشیدن و جا گذاشتن ارزشهای اخلاقی، شأن و حرمت مردم، نظام آیتاللههای دزد را پایین بکشد.