مرگ



همیشه، "همین الان" است
سم هریس
راستش امروز می‌خواهم در مورد مرگ صحبت کنم. بیشتر ما سعی می‌کنیم که به مرگ فکر نکنیم، ولی همیشه بخشی از ذهن‌مان می‌داند که زندگی ابدی نیست. بخشی از وجود ما می‌داند که با مرگ تنها به اندازه یک مراجعه به دکتر یا یک تماس تلفنی ساده فاصله داریم تا با واقعیّت فانی خود و اطرافیان‌مان روبرو شویم. مطمئنم خیلی از شما به شکلی با این قضیه سروکار داشته‌اید. حتماً می‌دانید چقدر تکان‌دهنده است که به‌ ناگاه از مسیر عادی زندگی خارج شوید و تنها مسئولیّت شما "تلاش برای نمردن" باشد، یا مراقبت از کسی که رفتنی‌ است.
ولی چیزی که مردم در این لحظات به آن پی می‌برند این است که مدت زمان زیادی از زندگی‌شان را هدر داده‌اند. و سوال این نیست که با زندگی‌شان چه کار کرده‌اند، مثلاً زمان زیادی را صرف چک‌کردن بدون وقفه ایمیل‌شان کرده‌اند، نه. مسئله اصلی این است که در سال‌های متمادی به چیزهای اشتباه اهمیّت داده‌اند و تمرکزشان روی مسائل ریز و ناچیز بوده و حالا احساس پشیمانی می‌کنند. این اتفاق هم زمانی می‌افتد که زندگی‌مان در روال عادی‌ است و البته خود یک تناقض است زیرا همه‌ ما می‌دانیم که نوبت ما هم فرا‌ می‌رسد.
واقعاً نمی‌دانید نوبت شما هم فرا‌ می‌رسد؟ نمی‌دانید که روزی خواهد رسید که بیمار خواهید شد، یا آشنایی درخواهد گذشت و شما به گذشته نگاه می‌کنید، به چیزهایی که تمرکز شما را به‌خود جلب کرده بود و رو به خود کرده و از خودتان می‌پرسید: من داشتم چه غلطی می‌کردم؟
به رغم دانستن این حقیقت، بیشتر ما بخش زیادی از زندگی خود را طوری تلف می‌کنیم که انگار برای همیشه قرار است زنده بمانیم. برای مثال، یک فیلم بد را چهار بار تماشا می‌کنیم یا مدام با همسر خود دعوا و مرافعه می‌کنیم. این کارها فقط وقتی معنا پیدا می‌کنند که ما جاودانه باشیم و تا ابد زنده بمانیم. اگر قرار باشد زندگی‌مان را این گونه هدر دهیم کاش حداقل بهشتی که وعده می‌دهند واقعاً وجود داشته باشد.
راه‌هایی هست برای این‌که به واقع در لحظه زندگی کنیم. همیشه "همین الان" است. هرچقدر هم که به آینده فکر می‌کنید و برای آن برنامه‌ریزی می‌کنید و سعی می‌کنید ریسک را پایین بیاورید، باید بدانید که واقعیّتِ زندگی شما "همین‌الان" است .
شاید مسخره به نظر برسد، ولی حقیقت همین است. البته از لحاظ قوانین فیزیک زیاد هم درست نیست، چون در واقع "همین الانی" وجود ندارد. و این حرف از دیدگاه فیزیک هم خیلی درست نیست (همانطور که زمان حال برای دو نقطه در کهکشان‌ها یکی نیست)، در واقع "همین ‌الان‌ی" وجود ندارد، از نظر علم‌ عصب‌شناسی هم "همین الان" به درستی تعریف نشده (همانطور که در تعریف حس‌هوشیاری، اطلاعات ورودی به مغز در لحظات مختلف بر اساس‌ زمانبندی‌های جداگانه تبادل می‌شوند)، که باعث می‌شود ادراک ما از زمان حال فقط یک خاطره یا ذهنیّت باشد. ولی از نظر یک تجربه‌ حس هوشیاری، واقعیّتِ زندگی شما همیشه "همین الان" است. و من فکر می‌کنم این یک حقیقت رهایی‌بخش در مورد ذاتِ ذهن انسان است. در حقیقت فکر می‌کنم که برای داشتن شادی، احتمالاً چیزی مهمتر از درک این مسئله در مورد ذهن وجود‌ ندارد.
گذشته فقط یک خاطره است، مانند فکری که در زمان حال به ذهن خطور می‌کند. آینده هم صرفاً یک فرض است که در زمان حال ذهن شما را مشغول می‌کند. چیزی که ما در حقیقت در اختیار داریم همین لحظه‌ حال است… و این لحظه… و این لحظه…
و متأسفانه بیشتر زندگی‌مان را صرف فراموش کردن، انکار کردن، فرار کردن و چشم‌پوشی کردن از این واقعیّت می‌کنیم. و بدبختانه ما موفق به انجام این فراموشی می‌شویم. متأسفانه راهی پیدا‌ کرد‌ه‌ایم که هیچگاه با لحظه‌ حال ارتباط برقرار نکنیم و به امید پیدا‌ کردن شادی در آینده، شادی را در آن لحظه پیدا نکنیم. و آینده هیچگاه نخواهد آمد. حتی وقتی که فکر می‌کنیم واقعاً در لحظه‌ حال زندگی‌می‌کنیم، گوشه‌چشمی به آینده و حل مشکلات آن داریم.
و حقیقتاً ما می‌توانیم که به سادگی، حتی شده برای لحظه‌ای، مشکلات را کنار گذاشته، و از حقیقت زندگی که در لحظه‌ حال ‌است لذّت ببریم. این حرف‌، حرف تازه‌ای یا بر مبنای اطلاعات جدید نیست. فقط کافی است تغییری در رفتارمان بدهیم. تغییری در "ادراکی که نسبت به لحظهٔ حال" داریم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر