خیانت کردن به همسر کار بدیست ولی اگر چند همسری باشد و مذهب اجازه داده باشد کار موجهی میشود! تبعیض بین زن و مرد کار اشتباهیست ولی اگر مذهب گفته باشد که سهمیه پسر دو برابر دختر است و حتی یک پیغمبر زن هم مبعوث نشده باشد اشکالی ندارد!
کشتن آدمها جنایت محسوب میشود ولی اگر در راه خدا باشد خیلی هم خوب است و وعدهٔ بهشت هم برای آن دادهاند! قربانی کردن فرزند انسان کثیفترین کار دنیاست ولی اگر ابراهیم باشد و برای نشان دادن ایمانش به خدا باشد بزرگترین فضیلت دنیا محسوب میشود!
دروغ گفتن کار زشتیست ولی اگر تقیه باشد و به نحوی به خدا و دین برگردد ایرادی ندارد! ازدواج از روی سیاست و نگاه ابزاری به زن اوج رذالتست ولی اگر برای پیغمبر خدا باشد خیلی هم خوب و از روی خیرخواهیست!
ازدواج مرد ۵۳ ساله با دختر ۷ ساله یک جنایت و نشانگر بیماری جنسی و یا بیشعوریست ولی برای الگوی اصلی مؤمنان جایز و سمبل شعورست! به غنیمت گرفتن زنها در جنگ و فروش آنها به عنوان کنیز عملی شدیداً غیر انسانیست ولی برای لشکر اسلام و در راه خدا بلامانع و توصیه هم شده است!
کتک زدن زنها و زجر کُش کردن انسانها با سنگ (سنگسار) عملی حیوانیست ولی اگر در کتاب مذهب آمده باشد حتماً توجیهپذیر میشود! مجبور کردن دیگران به پذیرفتن و اجرای عقاید ما و گرفتن حق آزادی و دموکراسی از مردم کار بدیست ولی اگر امر به معروف باشد، حجاب اجباری یا دین اجباری باشد، بسیار هم خوب و درست است!
و ...
و ...
نتیجه: هر کار غیر اخلاقی اگر اسم مذهب روی آن بیاید و به طریقی ادعا شود که برای خداست، توجیهپذیر میشود و فرقی ندارد که آن کار چقدر پست و رذیلانه باشد. اینها را که خواندی شاید بتوانی درک کنی که چرا ادیان خطرناک هستند. چون ادیان (بدون هیچ زحمتی) براحتی میتوانند ضد ارزشها را به ارزشها و ارزشها را به ضد ارزشها تبدیل کنند و تازه دیگران هم بگویند که: به عقایدش احترام بگذار! عقاید هر کسی محترم است و مهم نیست که آن عقاید چه چیزهایی را شامل بشود، برای همین باید ریشه را زد و نه برگها را ...!
تا زمانیکه آدمها باور دارند همهٔ امور اخلاقی بدون حضورِ خدای نادیده در آسمانها نمیتواند به سامان بنشیند، جنایات بشری تمام نخواهد شد!
جنایاتی که خداباوران در طولِ تاریخ مرتکب شدهاند، خود گواهی محکم و روشن بر این امر است که خداباوران با قربانی کردنِ حقیقتِ اخلاق، جز برای بقایِ منافع خود و خدایشان به هیچ نمیاندیشند.
اما ستیزجویی خداناباوران که همواره از حیطهٔ کلام نیز فراتر نرفته است، متضمن هیچ رنجی برای بشریت نبوده است. این معنا بسیار نابجاست که ما ستیزهجویی و جنایات هولناکِ حقیقیِ خداباوران را در طول تاریخ که بر جوامع انسانی تحمیل شده است را نادیده بگیریم.
جنایاتی که باورمندان به خدا تا امروز مرتکب شدهاند بقدری هولناک است که یقین دارم بشر آینده از این که نیاکانشان به استناد آن متون دینی مرتکب شنیعترین رفتارهای غیراخلاقی شدهاند که متکی به احکام توهمزایِ خدایی نامریی بوده است از خود شرم خواهند کرد.
اما ستیزجویی خداناباوران که همواره از حیطهٔ کلام نیز فراتر نرفته است، متضمن هیچ رنجی برای بشریت نبوده است. این معنا بسیار نابجاست که ما ستیزهجویی و جنایات هولناکِ حقیقیِ خداباوران را در طول تاریخ که بر جوامع انسانی تحمیل شده است را نادیده بگیریم.
جنایاتی که باورمندان به خدا تا امروز مرتکب شدهاند بقدری هولناک است که یقین دارم بشر آینده از این که نیاکانشان به استناد آن متون دینی مرتکب شنیعترین رفتارهای غیراخلاقی شدهاند که متکی به احکام توهمزایِ خدایی نامریی بوده است از خود شرم خواهند کرد.
بیتردید برای یک خردِ تربیت شده، دین نوعی شکنجهٔ روانیست که عدهٔ کثیری از نوع بشر به این بیماری مهلک مبتلا شدهاند. این جزو مُسلّمات دین است که همواره آدمها را از هر تغییری بر حذر میدارد، تا هویّتِ خود را در شما خدشهناپذیر کند. تا همهٔ هویتِ شما را در خودتان مضمحل نماید. اما علم، قویاً به تغییرات ذهنی شعورِ آدمها، از جهان اطراف خود اصرار دارد. تا موجودیت انسانیِ آدمها را به تعریف کشد.
دینمداران با رمزآمیز جلوه دادنِ مهملاتِ خود در اذهان عموم کُلُفتترین مغالطات را لباس تقدس میپوشانند تا شعورِ عمومِ جامعه را دم بنبستِ جهلِ خویش منجمد کنند. دردآورترین بخشِ تفکر باورمندان به خدا در این معنا نهفته است که وقتی شواهدی دال بر بطلانِ نظری که در کتاب به اصطالح مقدس آنان سروده شده است را به آنان ارائه میدهید، قبل از اینکه کتاب مقدسشان را به دید تردید بنگرند، شواهد انکار ناپذیرِ علمی را از خود دور میکنند، تا مگر بقای کتابِ مقدسشان را مصونیّت بخشند که حتی یک بار زحمتِ خواندنِ آن را به خود ندادهاند.
دینمداران با رمزآمیز جلوه دادنِ مهملاتِ خود در اذهان عموم کُلُفتترین مغالطات را لباس تقدس میپوشانند تا شعورِ عمومِ جامعه را دم بنبستِ جهلِ خویش منجمد کنند. دردآورترین بخشِ تفکر باورمندان به خدا در این معنا نهفته است که وقتی شواهدی دال بر بطلانِ نظری که در کتاب به اصطالح مقدس آنان سروده شده است را به آنان ارائه میدهید، قبل از اینکه کتاب مقدسشان را به دید تردید بنگرند، شواهد انکار ناپذیرِ علمی را از خود دور میکنند، تا مگر بقای کتابِ مقدسشان را مصونیّت بخشند که حتی یک بار زحمتِ خواندنِ آن را به خود ندادهاند.
جماعتِ دینمدار با باورهای ذهنی که از قرونِ اعصار در آنها تخلیه کردهاند، خود را با حقایق بیگانه نمودهاند. تا زمانی که ذهنمان را از باورهای بیهوده گذشتگان نجات ندادهایم، به حقیقت خودمان راه نخواهیم یافت. باید که به عموم باورهایی که در ما شکل دادهاند مشکوک باشیم، اگر چنین نکنیم، قادر نخواهیم بود، تا خودمان را در خودمان پیدا کنیم. تا زمانی که ذهن آدمی به استقلالِ واقعیِ خود نرسیده است، قطعاً نمیتواند سره را از ناسره تشخیص دهد.
مغالطه را با مغالطه پاسخ باید گفت
پاسخحذف