آزادی


ملتی که آزادیش غصب شده، هر قدر در ثروت و رفاه غوطه ور باشد از نظر بشریت به اندازهٔ یک پادو مغازه ارزش ندارد! در نبود آزادی حتی مجلل‌ترین کاخ با درهای بسته فقط یک زندان است. صلح بدون آزادی گورستان زندگانی است که تنها به وصیت نامه مردگان عمل می‌کند. هر چیزی بدون آزادی، فقط حلقه ای از زنجیر توست حتی اگر از طلا ساخته شده باشد.

هیچ احمقی و هیچ شیادی (یعنی در مجموع تمام دنیا) با آزادی مخالف نیست، اما زمانی که به بحث "آزادی از ..." و "آزادی برای ..." می‌رسیم، تمامی زنجیرها، تمامی مغلطه ها ناگهان بر پاها و مغزها ظاهر می‌شوند.
چه بسیار آزادی خواهان که جان خویش و تمامی استعارات را برای بیان آزادی و خواست آزادی به خدمت گرفتند، اما هنوز که هنوز این میمون بی‌دُم، دُمی دراز به درازای تاریخ در زنجیر دارد. آزادی نقطه ای است که عقل و احساس به هم می‌پیوندند.
هر آنچه آموخته اید حلقه ای از زنجیر شماست که از نوک پا تا فرق سر، از مغز استخوان تا جمجمهٔ بی‌مغز شما امتداد می‌یابد. بر تمامی آنچه آموخته اید اربابی، خدایی، پدری، کثافتی سایه افکنده است.
مشکل شما این است که مغزتان مانند معده‌تان عمل نمی‌کند و سمومات ذهنی را استفراغ نمی‌کند. ذهن شما گندگاه سنتی است که لایه لایه رسوب کرده است. آنچه باید بیاموزید هنرِ قی کردن است.
هرآنکه و هرآنچه می‌ستائید را قی کنید، ادب و احترام را قی کنید. تاریخ و فرهنگ‌تان را قی کنید. بی‌هویتی آزادی شماست. مشاهیر و مفاخرتان را قی کنید، مذهب و سنتان را قی کنید، عقیده و پندارتان را قی کنید، همه چیز و همه ارزش‌ها را.
اکنون به آنچه مغزتان بالا آورده نگاه کنید. به آنچه قی کرده‌اید نگاه کنید. کدامیک از این‌ها را می‌توانید دوباره ببلعید؟ هرکدام که ارزشمند باشد حتماً باید بتوانید دوباره ببلعیدش. پس اکنون مغز شما آزاد شده است. آنگاه نوبت دستان و پاهای شماست و مطمئن باشید این ساده‌ترین کار خواهد بود. تازه اکنون می‌توانید زنجیرها را بر دستان و پاهایتان ببینید و آن روز آزادی نزدیک‌ترین واقعیت به شما خواهد بود.
آزادی ، دریایی متلاطم و طوفانی است ، آدم های ترسو آرامش استبداد را بر این طوفان ترجیح میدهند (توماس جفرسون) .

گردآورنده : میلاد سلطانپور

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر