یک آخوند نمی‌تواند دروغ نگوید





یک آخوند به جهان هستی بر زمینه‌ی خلقت، به اراده‌ی الله می‌نگرد. در این دیدگاه انسان بنده و محکوم به اطاعت از اوامر الله است. در پهنای زاویه‌ی این دیدگاه، به جز بردگیِ انسان و پندارهای آمیخته به دروغ، چیز دیگری دیده نمی‌شود.
یک آخوند یا پذیرفته است که او مخلوقی نابخرد است و نیاز به اوامر الهی دارد یا به دروغ آن را به این‌گونه بازگو می‌کند. همه‌ی شاخه و برگ‌ها، کتاب‌ها و گفتارهای اسلامی از همین دیدگاه برداشت شده‌اند.
از اسطوره‌ی آدم و حوا، جن و روح، انبیا و احکام اسلامی تا داستان‌هایی که برای علی، حسین و رضا بافته‌اند. حتی داستان فرزند امامی که هیچ یک از زنانش آبستن نشدند، پس از مرگش برای او فرزندی خلق کرده و سپس غیب کرده‌اند. همه و همه‌ی این تصورات را از حکایت‌های پیشین مردم دزدیده‌اند و بر زمینه‌ی نگرش خلقت در اسلام، برای سوختن خرد انسان بازگو کرده‌اند.
این داستان‌ها، که پندارهای پیشینیان و بافته‌های دروغ اسلام‌سازان هستند، تار و پود عقل، علم، حکمت، معرفت، منطق و فلسفه‌ی یک آخوند را می‌‌سازند. مهم این نیست که خود یک آخوند تا چه اندازه در مرداب دروغ فرو رفته است بلکه مهم این‌ست که پیشه‌ی او عقلی کردن و فروختن این دروغ‌ها و بافتن و ساختن دروغ‌های تازه‌ای‌ست.
اسلام‌فروشی که بدون فریبکاری در پیرامون عقیده‌ی اسلامی حتی یک سخن راست بگوید، با همین سخن، بخش‌های پیوسته به دروغ که هستیِ او را ساختار شده‌اند، از هم می‌‌پاشند. این مانند بندی‌ست که صدها مداد را به هم پیوسته داشته است. اگر گره آن بند باز شود انبوه مدادها به هم می‌‌ریزند.
برخی ادعا دارند، که می‌شود (در برخورد به اسلام) اسلام‌فروشی راستکار یا راستگو وجود داشته باشد، این افراد خود از دیدگاه آخوندی به جهان هستی می‌‌نگرند، آن‌ها نمی‌توانند دروغ را شناسایی کنند.
برای نمونه:
الله در قرآن‌ش، "روح" را رازی ناگشودنی می‌‌خواند، به رسول الله امر می‌کند: از تو در مورد "روح" می‌‌پرسند. این رازی‌ست که الله بر آن آگاه است، کسانی که در جستجوی این راز بکوشند، پی به حقیقت نمی‌برند. زیرا آنچه از علم به شما دادند، بسیار اندک است. (سوره‌ی اسراء آیه ۸۵)
با این وجود آخوندها خود را "روحانی" نامیده‌اند در جایی که محمد خودش را جسمانی می‌دانسته است. یا این که محمد هر پدیده‌ای را آیت‌الله (نشانه‌ی الله) می‌داند، چرا آخوندی می‌پذیرد او را آیت‌الله بنامند.
یعنی آخوندها حتی نام و ویژگی‌های خود را هم از چشمه‌ی دروغ دزدیده، به دروغ به خود بسته‌اند. آیت‌الله بودن یا آیت‌الله شدن نشان برتری نیست. زیرا ویروس ایدز، میکروب وبا، ویروس آنفولانزا، پشه‌ی مالاریا، سرطان روده، کرم کدو همه آیات الله و همه عظما هستند. البته برای بشریّت، ویروس ایدز خیلی کمتر از یک آیت‌الله زیان‌بخش‌ست.
به هر روی آخوند، یک پیشه‌ور است که کالای اسلام می‌‌فروشد، او از هستی و فروش این کالا زندگی می‌‌کند. پشم و رنگ و تار و پود این کالا از دروغ ساختار دارند، پس افکار گفتار و کردار یک آخوند تنها در کارخانه‌ی دروغ‌سازیِ اسلام و برای فروش این کالاست.
(اسلام‌فروش = آخوند است و به عمامه بستگی ندارد).

در آرزوی رفتن به فاحشه خانه‌ی الله نباشید!
سابق ملاها می‌گفتند که بهشت جایی قشنگ‌ست. طبیعت‌ش بی‌نظیر است. کوه‌ها و دشت‌هایش بسیار سر سبز اَند. آبشارهای قشنگ دارد. درختان سر سبز و پر برگ دارد. گل‌های رنگارنگ دارد. در آنجا انواع گوشت‌های لذیذ موجود است. انواع میوه‌های لذیذ موجود است. سبزیجات تازه موجود است. جوی‌هایی از شراب ناب موجود است. جوی‌هایی از شیر و عسل وجود دارند. جوی‌هایی از آب زلال و گوارا موجود است. پسران جوان (غلمان‌ها) برای خدمت مؤمنان آماده‌اند. مهمتر از همه در آنجا حوریان زیبا روی و جذاب وجود دارند که نصیب هر مؤمن ۷۲ تا حوری می‌شود.
در آن زمان، من بی‌اطلاع بودم و کوچک‌ترین اطلاعی از قرآن و احادیث نداشتم. بعدها خواستم که درباره‌ی اسلام مطالعه کنم و بفهمم که آیا آن چیزهایی را که ملاها می‌گفتند، در قرآن آمده است یا نه؟
بالاخره، مطالعه قرآن را شروع کردم و متوجه شدم که همه‌ی آن چیزهایی را که ملاها می‌گفتند، در قرآن گفته شده است. در قرآن گفته شده که شرط رفتن به بهشت و دستیابی به همه‌ی نعمات آن، ایمان آوردن به الله و روز قیامت و پیامبران و احکام قرآن و ملائک و پیروی از احکام و دستورات الله و پیامبرش گفته شده است. در غیر آن، جایگاه انسان‌ها جهنم خواهد بود و در آنجا جاودانه بریان خواهند شد.
در چند دهه‌ی اخیر، مؤمنان توسط گروه‌های اسلامی برای انتحار آموزش می‌بینند و کلید بهشت را تقدیم آن‌ها می‌کنند. یکی از طلبه‌ها صحبت کرده بود که در مدارس دینی پاکستان به طلاب آموزش داده می‌شود که اگر مؤمنی برای جهاد آماده شود و خود را انتحار کند، مستقیم به بهشت می‌رود و چهارتا از ملائک برای استقبال آن مؤمن در پیش دروازه‌ی بهشت آماده‌اند. به محضی که انتحاری به نزدیک بهشت برسد، ملائک دروازه‌ی بهشت را باز می‌کنند و سپس قصری بسیار زیبا را در خدمت آن شخص قرار می‌دهند و در بهشت حوریان زیبا روی، همیشه جوان، همیشه باکره، انار پستان و آماده برای سکس فراهم‌اند.
مؤمنان خرافاتی و تقلیدی‌اند. هر چرندی که تاجران دین و مذهب می‌گویند، آن‌ها بدون تأمل می‌پذیرند. درحالی که همه‌ی چیزهایی که پیامبران گفته‌اند و همه‌ی آیات قرآن و بقیه کتاب‌های به اصطلاح مقدس، چرند اَند. فریب تاجران دین و مذهب را نخورید و از زندگی واقعی‌تان لذت ببرید!
گرداورنده : میلاد سلطانپور

اسلام در ایران


مسلمانان مهاجم چگونه بر ایران سلطه یافتند؟
مسلمانان متجاوز، سه راه در برابر ایرانیان قرار دادند: نخست، ایمان به اسلام و صرف‌نظر کردن از فرهنگ ایرانی. دوم، پرداخت جزیه و مالیات اجباری. سوم، قبول نکردن و به عنوان دشمن کشته شدن. در برابر این اجبارهای استعماری، گروه‌های اجتماعی ایرانی به شکل‌های گوناگون برخورد کردند.
دسته اول صاحبان مال و منال و سران طوایف احساس خطر نموده و برای حفظ موقعیّت خود به اسلام درآمدند. پطروشفسکی می‌نویسد: "برخی از زمین‌داران محلی ترجیح دادند پیمان‌هایی با فاتحان منعقد کنند و خراج بپردازند و در مقابل، اراضی فئودالی خویش را حفظ کنند".
برتولد اشپولر می‌نویسد: نجبای متنفذ ایرانی خیلی زود به اسلام گرویدند. همین خانواده‌ها بودند که حکومت‌های محلی تشکیل داده و متحد خلافت اسلامی شدند و اسلام را بیشتر رایج نمودند. خانواده‌ی سامانیان، آل‌زیار، آل‌بویه از جمله خانواده‌هایی بودند که قدرت خود را با استراتژی حمایت از خلیفه‌ی عرب تنظیم نمودند.
دسته‌ی دوم افراد تبهکار و راهزن و دزد که به نیروهای چپاول‌گر مسلمان پیوستند. آن‌ها با توجه به روحیّات تبهکارانه‌شان، هنگام هجوم مسلمانان و با توجه به منش متجاوزان، شرایط را برای قتل و کشتار و دزدی مناسب یافتند.
دسته سوم توده‌ی محروم در خیال کسب امتیاز به همسویی با متجاوزان پرداختند تا همان امتیازات آن‌ها را بدست آورند. این افراد از ایرانیان محروم بودند و هجوم خارجی را شانسی برای خود می‌دیدند زیرا آن‌ها در دوران ساسانی بی‌پناه بودند.
دسته‌ی چهارم کسانی که پشت به منافع خود کرده و به عنوان "موالی" به سازش با مسلمانان متجاوز پرداختند. نوکرمنشی و تسلیم‌طلبی و رنگ عوض‌کردن و خوش‌خدمتی کردن در برابر دشمن قهار از ویژگی‌های این گروه بود.
گروه پنجم مقاومت کنندگان بودند. هجوم مسلمانان، مقاومت‌های بسیاری برانگیخت و ایرانیان و لشکریان بسیاری برای دفاع از خاک‌شان شکست خوردند و این‌ها یا به برده تبدیل شدند و یا کشته شدند.
گروه ششم بخش‌های دیگری از ایرانیان بودند که کوچ کرده و در مناطق دور دست مانند هند استقرار یافتند.
البته باید یادآور شد که در میان خود ایرانیان اختلافات بسیار بود و بدلیل بدرفتاری و بی‌توجهی حاکمان و سران دین زرتشتی نسبت به مردم، اعتقاد به وحدت‌گرایی و وطن‌خواهی در برابر مسلمانان متجاوز بسیار سست بود. در شرایط استعمار مسلمانان، روانشناسی مردمِ شکست‌خورده با کوتاه آمدن و فتالیسم و تقدیرگرایی توأم‌ست و در شرایط ناتوانی مخالفان و نخبگان و رهبران مبارز، به آسانی مقاومت پا نمی‌گیرد. در این دوران لختی و پلیدی و رفتار پست رشد می‌کند.
خوشبختانه در این دوره سیاه استعماری، بودند کسانی مانند ابومسلم و یعقوب لیث و بابک خرمدین که کوتاه نیامدند و به مبارزه پرداختند تا کار مسلمانان متجاوز به شکست بیانجامد. در این دوران بازندگی ایرانیان کلان و ساختاری بود و از جمله نتایج دردناک آن همین از خودبیگانگی نزد ایرانیان‌ست. امروز ایرانیان بسیاری به اسلام و شیعه چسبیده‌اند و یک ایدئولوژی ضد ایرانی را از آن خود نموده‌اند. روان و ناخودآگاه آنان به دین سامی گره خورده است زیرا همه‌ی آیت‌الله‌ها و ایدئولوگ‌ها و سیاسیون و نظامیان و بوروکرات‌ها و روشنفکران و شاهان و روزنامه‌نگاران برای حقنه نمودن اسلام متحد بوده‌اند و ذهنیّت ایرانی به ارزش‌های پَست اسلامی خو کرده است. امروز جوانه‌های مقاومت و نقد اسلام و نقد قرآن در حال رشد است.
به امید آگاهی و آزادی
گرداورنده:میلاد سلطانپور