داستان کوتاه

‌‏
آنها مذهب را اختراع کردند
تا کارگر بجای اعتراض، دعا کند

در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد:
فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟
ماکس جواب می دهد:
چرا از کشیش نمی پرسی؟
جک نزد کشیش می رود و می پرسد:
جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.
کشیش پاسخ می دهد:
نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.
ماکس می گوید:
تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.
ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد:
آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می‌توانم دعا کنم؟
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد:
مطمئنا، پسرم. مطمئناً، این یک عبادت است.

وقتی ادعا میکنی که باورها و عقاید تو درست است و تمام باورهای دیگر کاذب یا منسوخ شده است، تو ابدا توجهی به حقیقت نداری. تنها علاقه تو به تایید نفس خودت است. این یک ادعای نفسانی است. میگویی حق باید با کشور "من" باشد. مذهب و دین "من" درست و حق است. زیرا که مذهب "من" کاملترین است.  
در عمق که میروی می بینی این همان "منِ" تو است که باید حق داشته باشد. شما  به هیچ وجه نگران دین و  مذهب و کشور و باورهایت نیستی. فقط ،نگران "من" خودت هستی.
 گردآورنده : میلاد سلطانپور

۳ نظر:

  1. سلام.میتونم بپرسم این متن برگرفته از کدام کتاب است؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما ، دوست گرامی این متن به صورت داستان کوتاه در دنیای مجازی پخش شده . البته بعد از درخواست شما من به دنبال منبع این متن گشتم اما متاسفانه موردی پیدا نکردم . من باز هم جستجو میکنم اگر منبع مورد نظر رو بافتم به اطلاع شما میرسانم . پاینده و پیروز باشین

      حذف
    2. با درود ، دوست گرامی من این داستان نوشته شده از کتاب داستان های کوتاه از نویسندگان بزرگ و ناشناس جلد دوم/ گردآوری: حمیدرضا غیوری/ انتشارات راستین .

      حذف