خشونت در اسلام


براي بررسي خشونت در اسلام اول از همه ايه هايي را كه دستور به قتل و ادمكشي را به اسم خدا صادر كرده اند  را مي اوريم
آيه هاي فراواني در قران دستور به قتل و جنايت كساني را كه تسليم اعراب مسلمان نميشدند وجود دارد كه در تمام اين ايات دستور كشتن كساني را كه با مسلمانان اختلاف عقيده داشته اند صادر شده است.


در زير فقط چند نمونه ازين #آيات را براي شما مينويسم.


سوره_توبه آیه 123
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
 ترجمه:
 ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!


سوره_محمد آيه 4
فإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ.
ترجمه:
چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نميکند.


اين ايه در جواب كسانيست كه ميگويند اسلام دستور سر بريدن را نداده. در ايه ميگويد اگر ميخواست انتقام ميگرفت ولي خدا خواسته كه شما مثل حيوانات درنده به جان هم بيفتيد..


سوره_انفال آیه 39
وقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ .
ترجمه:
با آنان نبرد کنيد تا ديگر فتنه ای نباشد و دين همه دين خدا گردد پس اگر باز ايستادند ، خدا کردارشان را می بيند.


سوره_احزاب آیه 61
ملْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا.
ترجمه:
اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردند و به سختی کشته شوند.


اسلام دین رحمت یا جنایت؟؟؟


سوره_مائده آیه 33
إنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ.
ترجمه:
سزاى كسانى كه با خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
در اين ايه به صراحت دستور سلاخي انسانها صادر گرديده و خدايي كه محمد معرفي كرده تنها قتل و ادمكشي را راه اصلاح جامعه ميدانسته.


سوره_مائده آیه 38
والسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.
ترجمه:
و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده‏اند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا ببريد و خداوند توانا و حكيم است.


سوره_التوبه آیه 28
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از بینوایی میترسید، خدا اگر بخواهد به فضل خوش بی نیازتان خواهد کرد. زیرا خدا دانا و حکیم است.
در اين ايه كساني كه به دروغهاي محمد اعتنايي نداشته اند را نجس خوانده(بي احترامي به عقايد) و انهارا از رفتن به مكه محروم كرده و اين قانون كماكان پابرجاست.




سوره_التوبه آیه 29
قاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.
 ترجمه:
کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
در اين  ايه دستور قتل مسيحيها و يهوديا را هم صادر كرده و كلا يا بايد مسلمان باشي و يا كشته شوي. اين است دين صلح و صفا.


سوره_النساء (زنان) آیه 89
ودُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا.
ترجمه:
دوست دارند همچنان که خود به راه کفر میروند شما نیز کافر شوید تا برابر گردید. پس با هیچ یک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند. و اگر سر باز زدند در هرجا که آنها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچ یک از آنها را به دوستی و یاری برمگزینید.


 سوره_الانفال (غنایم جنگی) آیه 12
إذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ.
ترجمه:
و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.


سوره_توبه آیه 5
فإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
 ترجمه:
پس چون ماههاي حرام به سر آمد  آنگاه مشركان را هر جا يافتيد به قتل رسانيد. و آنها را دستگير و محاصره كنيد . و هر سو در كمين آنها باشيد. چنانچه توبه كردند و نماز به پاي داشتند و زكات دادند پس از آنها دست بداريد. كه خدا آمرزنده و مهربان است.
اين ايه  به ايه سيف معروف است و جزو اياتي هست كه در اواخر عمر محمد صادر شده و به صورت عام دستور قتل عام تمامي غير مسلمانان را صادر ميكند دقيقا همانكاري كه داعش و طالبان و القاعده انجام ميدهند.


محمد از قول الله مردم را به جنگ تشویق می‌کند:

 يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ (انفال/ 65)
 ترجمه:
ای پيامبر، مؤمنان را به جنگ تحریک کن ،  اگر از شما بيست نفر شکیبا باشند بر دويست نفر چیره خواهند شد و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران چیره می شوند؛ زيرا آنان گروهی کوته فکرند.


نکته‌ی دیگری که در آیه بالا وجود دارد، حساب و کتاب ریاضی الله است، برای اینکه تأکید کند من ریاضی را به خوبی بلدم، بار اول 20 را در 10 ضرب کرده و بار دوم 100را در 10 و در هر دو بار پاسخ درستی داده است!
و می‌گوید که الله جان شما را می‌خرد تا بهشت را تقدیم کند:


 إنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/ 111)
 ترجمه:
الله از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريد، تا بهشت برای ایشان باشد؛ در راه الله می‌جنگند، پس (چه) بکشند يا کشته شوند وعده‌ای حقی که الله در تورات وانجيل و قرآن داده است  و چه کسی بهتر ازالله به پیمان خود وفا خواهد کرد؟ به این خريد و فروشی که کرده‌ايد شاد باشيد که شادکامی بزرگی است.

  الله کسانی که در صفوفی محکم در راهش بجنگند را دوست دارد:
  إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ (صف/ 4)
 ترجمه:
 الله کسانی که در راهش در صفی سرب‌ مانند، می‌جنگند را دوست دارد.
  و این راه، وظیفه‌‍‌ی همه #مسلمین است؛ وظیفه‌ای که کسی نمی‌تواند الله را فریب دهد، زیرا او شنوای داناست:


وقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 244)
ترجمه :
 در راه الله بجنگید و بدانيد که الله شنوا و داناست.
اسلام دینِ قتل و تجاوز


سوره ی فتح آیه ۲۹
محَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا
 ترجمه:
محمد فرستاده‌ی الله است و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير ,و با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود می‌بينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت آنان بر اثر سجود در چهره‏هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مثل آنها در انجيل چون کاشته‌ای است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‌هاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از آنان كافران را به خشم دراندازد #الله به كسانى از آنان كه ايمان آورده و عمل صالح كرده‌‏اند آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده‌است.
در این آیه بیان می‌کند که مسلمانان به همدیگر رحم می‌کنند و با کفار بسیار سختگیرند.
همانگونه که ملاحظه می‌شود، قرآن کلمه‌ی "اشداء" را در مقابل "رحماء" آورده، پس اگر معنای "رحماء" رحم کردن باشد، معنای اشداء "بی‌رحم" بودن است.


 پیامبران اسیر نمی‌گیرند، نخست قتل عام می‌کنند، این جمله را محمد پس از اینکه مسلمانان در جنگ بدر با هدف دریافت فدیه اسیر گرفتند بیان نمود، او از این کار آنان راضی نبود، الله را به خدمت گرفت و از قول او خود را مورد نکوهش قرار داد و گفت:


سوره ی انفال آیه ۶۷
  ما كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
 ترجمه:
هيچ پيامبرى را سزاوار نیست كه اسیرانى بگيرد مگر اینکه در زمين قتل عام بسیار کند؛ شما کالای دنیا را می‌خواهید و الله آخرت را می‌خواهد و الله شكست‏ ناپذير حكيم است. (انفال/67)
این است دین رحمت؟


نهی پیامبر از گرفتن اسیر برای فدیه چون پیامبران باید قتل و کشتار زیادی انجام دهند:


 ما كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (انفال/67)
ترجمه:
هيچ پيامبرى را سزاوار نیست كه اسیرانى بگيرد مگر اینکه در زمين قتل عام بسیار کند؛ شما کالای دنیا را می‌خواهید و الله آخرت را می‌خواهد و الله شكست‏ ناپذير حكيم است. (انفال/۶۷)


 و در ادامه، آنان را به سبب اسیر گرفتن مورد نکوهش قرار می‌دهد:
 لوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (انفال/68)
 ترجمه:
اگر پيش از اين از جانب الله دستوری داده نشده بود ، به سبب آنچه گرفته بوديد (اسیران) عذابی  بزرگ به شما می‌رسيد.
پس تنها از غنائیم استفاده کنید:


فكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (انفال/69)
 ترجمه:
 از آنچه به غنيمت گرفته‎ايد که حلال است و پاکيزه ، بخوريد و از  الله بترسید بدون شک الله آمرزنده و مهربان است.
 مسلمانان در اولین جنگ(بدر)اقدام به گرفتن اسیر کرده اند...و سخن #الله خطاب به اسیران:
 
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّمَن فِي أَيْدِيكُم مِّنَ الأَسْرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (انفال/70)
ترجمه:
ای پيامبر، به اسيرانی که در دستتان هستند بگو  "اگر الله در دلهای شما نشان ايمان ببیند، بهتر از آنچه از شما گرفته‌اند به شما خواهد داد و شما را می‌بخشد و الله  آمرزنده و مهربان است.
و در صورت ایمان نیاوردن مال و جان و ناموستان برای مسلمین حلال است
اسلام:فاقد انسانیت .



غزوات پیامبرِ رحمت(جنگ هایی ک خودِ پیامبر در آنها حضور داشت)
بارها و بارها شنیده ایم  از آخوندهای دروغگو و  مسلمین  ک دینِ  اسلام را دینِ رحمت و صلح و پیامبر اسلام را پیام آور رحمت و صلح و برابری و برادری مینامند .
در قسمت های گذشته بصورت اختصار چندین آیه از آیاتِ قران را بیان کردیم .
آیاتِ بیان شده ک اغلب دستورِ قتل ، کشتار ، تجاوزرا داده اند ...مدنی (نازل شده در مدینه)و بعد از افزایشِ قدرتِ نظامی،مالی و سیاسی پیامبر و مسلمین بوده ...برخلافِ آیات مکی(نازل شده در مکه)ک اغلب از صلحُ برادری و برادری سخن رانده بود .


در این اینجا غزوات پیامبر اسلام برگرفته از کتبِ تاریخیِ معتبر اسلامی را بیان میکنیم

پیامبر اسلام دو سال بعد از مهاجرت به مدینه اولین جنگ خود را آغاز می کند و  مدت 7سال در  چند جنگ حضور داشت.
غزوات پیامبر اسلام فقط در 7سال :
1. غزوه «أبواء»
2. غزوه «بُواط»:
3. غزوه «عُشَیره»
۴. غزوه «بدر أولى» (سفوان)
۵. غزوه «بدر کبرى»:
۶. غزوه «بنى سلیم»: شوّال سال دوّم.
7. غزوه «بنى قينقاع»: شوّال سال دوّم.
8. غزوه «سَویق»: ذی‌حجّه سال دوّم.
9. غزوه «ذی امر» (غطفان) در سرزمین نجد:
10. غزوه «أحد»:
۱1. غزوه «حمراء الأسد»
12. غزوه «بحران»: (معدنى است در حجاز، در ناحيه «فرع») ربيع الآخر سال سوّم.
13. غزوه «خندق» یا «احزاب»:
۱4. غزوه «بنى نضیر»: ربیع الأوّل سال چهارم هجری.
15. غزوه «ذات الرقاع»: در سرزمين «نخل»، و ماه جمادى الأولى یا ماه ربیع الآخر سال چهارم.
16. غزوه «بدر الموعد»: ماه شعبان سال چهارم
17. غزوه «دومة الجندل»: ربيع الأوّل سال پنجم.
18. غزوه «بنى قريظه»: ذی‌قعده و ذی‌حجّه سال پنجم.
19. غزوه «بنى لحيان»: جمادی الأولى سال ششم.
20. غزوه «ذى قرد»
21. غزوه «بنى المصطلق
22. غزوه «حُدَيبيه»
23. غزوه «خيبر»:
24. غزوه «فتح مكّه»: رمضان سال هشتم.
25. غزوه «حنين»: شوّال سال هشتم.
26. غزوه «طائف»: شوّال سال هشتم.
27. غزوه موت
28. غزوه «تبوک»: رجب سال نهم



 سریه های پیامبر
سریه ب جنگ هایی گفته میشود ک پیامبر شخصأ در آنها حضور نداشته و یکی از اصحاب را بعنوان جانشینِ خود به فرماندهی سپاه اسلام منصوب میکرد
در زیر سریه های پیامبرِ رحمت  را بیان میکنیم:
1- سریه عبیده بن حارث که رسول خدا او را به قسمت جنوبى «ثنیه ذى المروه» فرستاد.
2- سریه حمزه بن عبد المطلب در ناحیه «عیص» از نواحى ساحلى دریاى احمر، و برخى سریه حمزه را پیش از سریه عبیده ذکر کردهاند.
3- سریه سعد بن ابى وقاص- در خرار.
4- سریه عبد اللّه بن جحش در نخله.
5- سریه زید بن حارثه در قرده.
6- سریه محمّد بن مسلمه براى کشتن کعب بن اشرف.
7- سریه مرثد بن ابى مرثد در رجیع.
8- سریه منذر بن عمرو در بئر معونه.
9- سریه ابى عبیده جرّاح در «ذى القصه» سر راه عراق.
10- سریه عمر بن خطاب در تربه از بلاد بنى عامر.
11- سریه #على_بن_ابى_طالب در یمن.
12- سریه غالب بن عبد الله لیثى در بنى ملوح.
13- سریه على بن ابى طالب  و جنگ با بنى عبد اللّه بن سعد از اهل فدک.
14- سریه ابى العوجاء سلمى در سرزمین بنى سلیم که خود او و همراهانش همگى به دست بنى سلیم کشته شدند.
15- سریه عکاشه بن محصن در غمره.
16- سریه ابى سلمه بن عبد الاسد در «قطن» که نام آبى از آب هاى بنى اسد و در ناحیه نجد است، در آن جنگ مسعود بن عروه کشته شد.
17- سریه محمّد بن مسلمه- از طائفه بنى حارثه- در «قرطاء هوازن».
18- سریه بشیر بن سعد و جنگ- او با بنى مره در فدک.
19- سریه بشیر بن سعد در یکى از نواحى خیبر.
20- سریه زید بن حارثه در «جموم» از اراضى بنى سلیم.
21- سریه زید بن حارثه
22- سریه زید بن حارثه در «طرف» از نواحى نخل در سر راه عراق.
23- سریه زید بن حارثه در وادى القرى
24- سریه عبد اللّه بن رواحه در خیبر
25- سریه عبد اللّه بن عتیک در خیبر که ابو رافع بن حقیق در همین سریه کشته شد.
26- سریه عبد اللّه بن انیس
27- سریه موته و فرستادن رسول خدا زید بن حارثه و جعفر بن ابى طالب و عبد اللّه بن رواحه را براى جنگ با رومیان که هر سه آنها در آن جنگ کشته شدند.
28- سریه کعب بن عمیر غفارى در «ذات اطلاح» از اراضى شام که او و همراهانش همگى در آن جا به قتل رسیدند.
29- سریه عیینه بن حصن
30- سریه غالب بن عبد اللّه در اراضى بنى مره که در آن جنگ مرداس بن نهیک به دست لشگریان اسلام کشته شد، و قاتلش اسامه بن زید و مردى از انصار بود.
31- سریه ذات السلاسل
32- سریه عبد اللّه بن أبى حدرد و مأموریت او با قبیله إضم پیش از فتح مکه
33- سریه عبد اللّه بن أبى حدرد و مأموریت او براى کشتن رفاعه بن قیس جشمى.
34- سریه عبد الرحمن بن عوف در دومه الجندل.
35- سریه ابو عبیده جرّاح به سوى سیف البحر:
36- سریه عمرو بن امیه ضمرى.
37- سریه عمیر بن عدى خطمى و رفتن او براى کشتن عصماء دختر مروان.
38- سریه علقمه بن مجرز




بررسی علل آغاز ده جنگ اول پیامبر اسلام  و آشکار کردن دروغ آخوندها مبنی بر دفاعی بودن جنگ های پیامبر

1-سریه حمزه بن عبدالمطلب:
ماه هفتم هجرت
هدف: تعرض به کاروان قریش که از شام به مکه بر می گشت .
2-سریه عبیده بن حارثه در رابع
ماه هشتم هجرت
علت در کتاب بیان نشده
3-سریه سعد بن ابی وقاص در خرار
ماه نهم هجرت
هدف: غارت کاروان قریش
4-غزوه ابوا
ماه یازدهم هجرت
هدف: گرفتن کاروان قریش
5-غزوه بواط
هدف:حمله به کاروان قریش
6-غزوه بدر اولی
هدف: تعقیب و جستجوی کرز بن جابر فهری که دامداری می کرد و گله های زيادي داشت.
7-غزوه ذی العشیره
هدف: حمله به کاروان قریش که عازم شام بود.
8-سریه نخله به فرماندهی عبدالله بن جحش
هدف:حمله به کاروان قریش که در ماه حرام آن را غارت کردند.
9-بدر القتال(جنگ مشهور بدر)
هدف: غارت کاروان قریش
⚡️10-کشتن عصما دختر مروان
وی پیامبر را آزار می داد و از اسلام ایراد می گرفت و مردم را علیه پیامبر تحریک می کرد
علل جنگ های پیامبر:غارت  کاروان،قتل،تجاوز

منبع: 
مغازی تاریخ جنگهای پیامبر(ص)
تالیف: محمد بن عمر واقدی
ترجمه: دکتر محمود مهدوی دامغانی
جلد اول ، تهران،1361
مرکز تولید و انتشارات دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی
گردآورنده میلاد سلطانپور

خدایی وجود ندارد



Description: https://resources.blogblog.com/img/icon18_wrench_allbkg.png


برهان شر



یکی از قدیمی ترین و در عین حال مهمترین و قدرتمندترین برهان هایی که در اثبات عدم وجود خدا ارائه شده است، برهان شر یا Problem Of Evil است. این برهان همچنین با نام پارادوکس اپیکوری هم خوانده است. گویا نخستین بار اپیکورس، فیلسوف یونانی، این برهان را به صورت فلسفی پیکربندی کرده است.

این برهان تلاش می کند نشان دهد میان دو قضیه ی وجود خدا و وجود شر، تناقض وجود دارد و طبق اصل تناقض تنها یکی از این دو قضیه می تواند درست باشد. این برهان میگوید وجود شر مسلم است و شکی در آن نیست، پس قضیه وجود خدا نادرست است. چون قضیه دوم –وجود شر- درست است، پس قضیه نخست باید طبق اصل تناقض نادرست باشد. پس خدا نمیتواند موجود باشد.

بیان اپیکورس از برهان شر به این صورت است:

«
یا خداوند میخواهد شر را از میان بردارد و نمیتواند؛
یا اینکه او میتواند، اما نمیخواهد؛
یا اینکه نه میتواند، نه میخواهد؛
اگر او میخواهد اما نمیتواند پس ناتوان است؛
اگر میتواند اما نمیخواهد پس او شرور و نابکار است؛
اما اگر خداوند هم میتواند و هم میخواهد که شر را براندازد، پس چگونه است که شر در جهان هنوز وجود دارد؟
»

برهان شر به عنوان یکی از قدرتمندترین برهان ها در اثبات عدم وجود خدا، به ویژه خدای معرفی شده در ادیان، مورد گفتگوها و بحث های مختلفی از سوی هر دو طیف خداباور و خدا ناباور قرار گرفته است. این برهان یک برهان شهودی ست و از نظر اعتباری یک پله پایین تر از برهان های منطقی ست. هیوم هم از کسانی ست که طرفدار این برهان است و این برهان را درست و قدرتمند می داند در اثبات عدم وجود خدا و در این باره می گوید:« هیچ چیز نمیتواند استواری این استدلال را متزلزل سازد، استدلالی چنین کوتاه، چنین واضح، چنین قاطع. »

بیان استنتاجیِ هیوم از برهان شر به این صورت است:


1.   خدا وجود دارد. (فرض اولیه)


2.   خدا قادر و عالم مطلق است. (تعریف خدا)


3.   خدا کریم و مهربان مطلق است. (تعریف خدا)


4.   موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقا مخالف است. (تعریف مهربان مطلق)


5.   موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴)


6.   خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴)


7.   خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)


1.   نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)


2.   خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱)


3.   خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵)


8.   خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳)


9.   شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه)


10.                     گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.


برهان شر از روش برهان خلف استفاده می کند؛ با به کارگیری مسئله وجود شر. در برهان خلف، عکس حکم درست فرض می شود و سپس با مشاهده ی تناقض در روند حل مسئله، نتیجه می گیرد که حکم درست بوده است.

استدلال نخست:

1- اگر خدایی وجود میداشت، در دنیا شری وجود نمیداشت.
2- در دنیا شر وجود دارد.
3- بنابر این خدا وجود ندارد.

ساختار منطقیِ این استدلال کاملا درست است. یعنی اگر مورد 1 و 2 درست باشند، آنگاه به طور منطقی مورد 3 نتیجه ی درست این استدلال خواهد بود.

فرض دوم که میگوید در دنیا شر وجود دارد فرضی آشکار است. بعید است کسی بخواهد این فرض را زیر سوال ببرد و بگوید در دنیا شری وجود ندارد، در دنیا گرسنگی بدبختی فقر وجود دارد، بیماریهای مرگ آور، بلایای طبیعی وحشتناک و مرگبار، جنگ، خشونت، تجاوز و... وجود دارد و همه این را خوب میدانیم. بطور مشخص و دقیق منظور از شر در برهان شر، چیزی نیست جز شر طبیعی که بطور کلی به هر چیز که موجب "رنج و مرگ پیشرس" شود اطلاق میشود، نوع غیر طبیعی شر را میتوان شر مصنوعی نامید، علت شر مصنوعی علتی فاعلی است یعنی کسی تحقق آنرا باعث میشود. بعنوان مثال ترور شرّی مصنوعی است و زلزله شرّی طبیعی.

به این ترتیب تنها فرضی که باید مورد درستی آزمایی قرار بگیرد، فرض نخست است. به این معنا که اگر خدایی وجود دارد، چرا باید مانع وقوع شر شود و نباید شری در جهان وجود داشته باشد؟

در اینجا خدا ناباور باید اثبات کند که چرا وجود خدا و وجود شر با هم در تناقض هستند و از این راه و با استفاده از اصل تناقض نتیجه بگیرد که چون وجود شر بدیهی ست، پس خدا نمی تواند وجود داشته باشد. دقت کنید که وجود شر بدیهی ست. یعنی با نگاهی به جهان به راحتی می توان وجود شر را درک کرد. تنها موردی که باید بررسی و توسط خدا ناباور اثبات شود این است که چرا وجود خدا با وجود شر در تضاد است. یعنی چرا تنها یکی از این دو باید باشند و هر دو توءمان نمی توانند وجود داشته باشند. به طور ساده تر خدا ناباور باید ثابت کند که میان وجود خدا و وجود شر ناسازگاری و تضاد است.

استدلال دوم:



1.   بنا بر خیرخواهی و نیکی مطلق؛ یک موجود خیرخواه جلوی تمامی شرهایی را که بتواند مانع وقوع شان شود را میگیرد.


2.   بنا بر قدرت مطلق؛ یک موجود قادر و توانا می تواند جلوی تمامی شرها را بگیرد و آن ها را نابود کند.


3.   اگر خدا وجود داشته باشد، نباید هیچ شری در جهان وجود داشته باشد.


ساختار منطقیِ این استدلال هم کاملا درست است. یعنی اگر فرض های 1 و 2 درست باشد، آنگاه مورد 3 هم یقینا درست است.

مورد 2 درست است. یعنی بنابر قادر مطلق بودن خدا، او می تواند مانع وقوع شر شود. اگر نتواند دیگر قادر نیست و دیگر خدا نیست!

تمام بحث بر سر مورد نخست است. یعنی باید ثابت کرد که چرا موجود خیرخواه مطلق، باید مانع وقوع شر شود. به مثال زیر توجه کنید:

فرض کنید شما در مکانی هستید که یک مرد در حال کتک زدن یک کودک است. شما این قدرت را دارید که آن مرد را از آن کار باز دارید و می دانید که هیچ آسیبی به شما نمی رسد و دچار گرفتاری ای نمیشوید. اگر شما انسان نیکو و خیرخواهی باشید بی گمان باید به کمک کودک بشتابید. اگر شما این کار را نکنید، بی گمان از لحاظ اخلاقی شما دچار مشکل هستید و نمی توان به شما گفت که انسان خوبی هستید. این یک حقیقت و واقعیت است.

ولی همیشه مثال ها به این صورت نیستند. فلاسفه چون به طور همه جانبه و بدون تعصب و پیش داوری عمل می کنند، تلاش می کنند موضوع را کاملا موشکافی کنند و نتیجه ی درست را استنتاج کنند. برای همین مثلا به این مثال توجه کرده اند:

پدر و مادری خیرخواه ممکن است بچه شان را بگونه ای تنبیه کنند، مثلاً به او اجازه بدهند تا یکبار دستش را به لیوان چایی داغ بطور سریع بزند تا او بفهمد که نباید با چایی بازی کند در این حال آنها شری را برای کودکشان پدید می آورند؛ آیا میتوان آنها را نیز شرور دانست؟

این دو مثال و بی شمار مثال دیگر نشان می دهد که همیشه اجازه دادن به وقوع یک شر، غیراخلاقی و یا نشان از نیک نبودن نیست. در خیلی از موارد وقوع برخی شرها سبب جلوگیری از وقوع شری بزرگ تر و یا رسیدن به خیری بزرگ تر میشود. با این بررسی فلاسفه به مورد نخست استدلال دوم شک کردند و آن را همه جانبه نیافتند و آن را اصلاح کردند.

فلاسفه با این دید، تعریفی برای نیک بودن یا اخلاق مدار بودن ارائه کردند به این صورت که:

یک موجود اخلاق مدار و نیک خواه می تواند اجازه وقوع شری مانند
A
را بدهد، اگر و تنها اگر وقوع این شر یکی یا هر دوی شرایط ذیل را به همراه داشته باشد:



1.   وقوع شر A ضرورتاً سبب عدم وقوع شر B شود به گونه ای که B بزرگ تر از A باشد.


2.   وقوع شر A ضرورتا سبب وقوع خیر C شود به گونه ای که C بزرگ تر از A باشد.



از این پس به شری که یکی یا هر دوی شرایط بالا را داشته باشد، شرِ اخلاقی گوییم و شری که هیچ یک از شرایط بالا را به همراه نداشته باشد میشود شرِ غیراخلاقی.

با توجه به این تعریف، باید فرض نخست استدلال دوم را هم تغییر دهیم تا آن هم درست شود. فرض به این صورت بود:

بنا بر خیرخواهی و نیکی مطلق؛ یک موجود خیرخواه جلوی تمامی شرهایی را که بتواند مانع وقوع شان شود را میگیرد.

حالا باید این فرض برای درست بودن و فراگیر بودن اش به این شکل درآید.

بنا بر خیرخواهی و نیکی مطلق؛ یک موجود خیرخواه جلوی تمامی شرهای غیراخلاقی ای را که بتواند مانع وقوع شان شود را میگیرد.

در این حالت، شرهایی مانند دست زدن کودک به لیوان چای داغ، دیگر غیراخلاقی نیستند و وجود این شرهای اخلاقی تناقضی با وجود خدا ندارند.

پس مورد سوم در استدلال دوم را هم باید تغییر دهیم تا درست باشد. به این صورت می شود:

اگر خدا وجود داشته باشد، نباید هیچ شرِ غیراخلاقی ای در جهان وجود داشته باشد.

در این حالت خدا باوران باید ثابت کنند تمام شری که در دنیا وجود دارد، شرِ اخلاقی ست و خدا ناباور باید تنها یک مورد شر را بیابد که غیر اخلاقی ست. اگر یک مورد شر غیر اخلاقی یافته شود، طبق استدلال، نتیجه گرفته میشود که خدا وجود ندارد.

خدا ناباور به سادگی می تواند استدلال کند که کشتار و قتل عام و سوزاندن یهودیان به فرمان هیتلر، نمونه ای از شری ست که هیچ یک از شرایط شرِ اخلاقی را برآورده نمی کند پس در جهان شرِ غیراخلاقی وجود دارد و نتیجه اینکه خدا نمی تواند وجود داشته باشد.
نویسنده: داریوش رهازاد

چرا فرگشت واقعیست ؟


پمپ نامحتمل ها

اگر امروز کسی بگوید که تئوری میکروب ها واقعیت ندارد و بیماری ها نه از طریق موجودات میکروسکوپی، بلکه در نتیجه خشم خدایان بوجود می آیند، واکنش همگانی ترکیبی از ناباوری و تحقیر است.
ما کوهی از شواهد داریم که نشان می دهد تئوری میکروب ها، مستند است.
بنابراین لفظ تئوری، نبایستی ما را به اشتباه بیاندازد. اما چرا وقتی کسی در فضای عمومی با تئوری دیگری مخالفت می کند مورد تمسخر قرار دادن اش نادرست انگاشته می شود؟
بله از تئوری فرگشت حرف می زنیم.
بر خلاف ادعای مخالفین، تئوری فرگشت، به اندازه تئوری میکروب ها دارای سند و شاهد است.
چرا تئوری اولی مخالف ندارد ولی دومی دارد؟
به این دلیل که تئوری دوم، به قلب باورهای خودبینانه انسان می زند.
انسان دارای پدری آسمانی نبوده که او را به همین شکل بروی زمین آورده باشد و مابقی کائنات را برای او خلق کرده باشد.
بلکه محصول یک فرآیند غیرهوشمند و تصادفی بود به مانند میلیون ها گونه دیگر بروی زمین.
کتاب «چرا داروین اشتباه کرده بود» با اینکه فرگشت را می پذیرد، ولی می گوید که داروین در فهم موضوع اشتباه کرده بود.
اما تئوری فرگشت از طریق انتخاب طبیعی چه می گوید:
زندگی بروی زمین، به آرامی شکل گرفت، از یک موجود ابتدایی شروع شد و با شاخه شاخه شدن به موجودات پیچیده تر و جدید ظاهر شدند که توهم طراحی (نظم) را در ساختار بدن ایشان ایجاد می کند.
داوکینز در کتاب «بزرگترین نمایش روی زمین» به خوبی نشان می دهد که فرگشت، تئوری لرزان و در معرض سقوط نیست.
بلکه بخش بزرگی از دانش امروز، وابسته به این تئوری ست.
اغلب مردم تصور می کنند که برای اثبات فرگشت نیاز به فسیل ها هست.
در واقع، داروین تنها فسیل های کم شماری در اختیار داشت و تئوری ش بسار کم از این فسیل ها تاثیر گرفت.
اما داکینز می گوید حتی اگر یک دانه فسیل هم بروی زمین نبود، هیچ خللی به تئوری فرگشت وارد نمی شد.

این شواهد کدام هستند؟

یکی ش در آناتومی بدن ماست.
راست شدن مو به وقت ترس، هیچ فایده ای برای ما انسان ها ندارد،ولی در اقوام پستاندار مان همچون گربه ها، با انقباض عضله ای ذره بینی در کنار هر مو، باعث گرم نگاه داشتن بدن ش با موهایش می شود و همین طور وقت رویارویی با موجود دیگر، باعث بزرگتر و ترسناک تر به نظر آمدن ش می شود.
دانش ژنتیک، شواهد بسیار بیشتری ارایه کرده است: در زنجیره ژنی ما، بخش هایی هست که کارایی ندارند ولی از اجداد خزنده مان به جای مانده اند.
مثلا در ماده وراثت انسان ژنی هست که در خزنده ها مسئول تولید سفیده تخم هست.
جنین شناسی هم شواهد بیشتری ارایه می کند.
در جنین انسان بروی گردن چین هایی هست که دقیقا معادل آبشش های ماهی هاست ولی در انسان تبدیل به حنجره و مجرای استاش می شود.
و همین طور اشتباهاتی که ما را مستقیما به اجداد غیر انسان مان وصل می کند.
این اشتباهات نشان می دهد که ما بی شک، توسط یک فرآیند غیرهوشمند پدید آمده ایم.
مورد مشهور عصب راجعه حنجره که از مغز می آید و به جای اینکه چند سانتی متر پایین تر وارد حنجره بشود، به داخل قفسه سینه می رود و دوباره بالا میآید به این دلیل که در دوران جنینی، از زیر یک قوس شریانی عبور می کند که با بلوغ این قوس تغییر محل می دهد به داخل قفسه سینه و عصب را هم با خودش می برد.
نتیجه این میشود که در زرافه، این عصب چندین متر درازا دارد!
در اجداد ماهی ما،این عصب پشت یک رگ ساده قرار داشت و به آبشش ها عصب دهی می کرد ولی حالا که رگ، قوس آئورت را تشکیل می دهد، می بایست در گردن فرو برود.


خویشاوندی جنینی!

هر کسی تا به حال جسدی حیوانی را تشریح کرده باشد اعتراف خواهد کرد که هیچ اثری از هوشمندی در آن موجود نیست.
یک هزارتوی شلوغ و بی نظم از رگ و پی و عصب هست که اگر می خواستید منظم بچینید، قطعا نتیجه بسیار بهتر می شد.
شاهد دیگر، جزایر جدا افتاده اند در اقیانوس ها.
در آنجا شما تنها گونه های مشابه از خزندگان را می بینید ولی اثری از پستانداران مدرن وجود ندارد.
دلیل ش این است که با جدا شدن از نظر جغرافیایی، تنها از رده خزندگان گونه های جدید مشتق شدند ولی به دلیل نبود فشار فرگشتی برای تحول پیدا کردن، رده های جدید پدید نیامده اند.
نتیجه این شده که توزیع گونه ها در کره زمین بسیار نامتوازن است.
داکینز در فصل «تو خودت در نه ماه انجام ش دادی» به پاسخ هالدن به یک زن که گفته بود امکان ندارد موجودات زنده از یک سلول تنها بوجود آمده باشند پرداخته و دیگری به این موضوع پرداخته که اکوسیستم ها نه نشانه یک برنامه ریزی مرکزی و با هوش بلکه نتیجه انتخاب طبیعی بوده است.
اگر قرار به برنامه ریزی طبیعی و نه رقابت میان گونه ها بود، درختان برای جذب آفتاب بیشتر، به دهها متر سر نمی کشیدند.
اما این انتخاب طبیعی که محور تئوری داروین هست چرا از سوی نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد، مورد حمله قرار گرفته. اول بایستی توجه کرد که انتخاب طبیعی یک مکانیسم یا اصل علمی نیست بلکه تنها یک فرآیند است که اگر دو شرط برقرارباشد، رخداد ش حتمی است.
اول اینکه می بایست بوسیله جهش، تنوعی در ژن ها وجود داشته باشد و دوم، بعضی از ژن ها با دیگران در شانس بقا تفاوت داشته باشند. مثلا ژن های رنگدانه سفید برای مو و پوست خرس قطبی، شانس بیشتری برای زندگی و دیده نشدن و استتار فراهم می کند تا رنگدانه قهوه ای.
شانس بیشتر برای شکار فوک ها، أنها زندگی بهتری دارند و بیشتر بچه دار می شوند و به مرور نسل ها، رنگدانه سفید میان خرس قطبی همه گیر می شود.
این همان چیزی است که تا پیش از داروین، ما به خدا نسبت می دادیم: صفات ظاهری که به نظر، ایده آل زندگی ما می آیند ولی در واقع، به این دلیل ایده آل زندگی ما شده اند که محیط زیست مان اجبار کرده.
در توصیف انتخاب طبیعی با اینکه گاها از اول شخص استفاده می کنیم ولی هیچ عامل یا خالقی مد نظر نیست.
تنها فرآیند انتخاب است.

داکینز به خوبی این پروسه غیرهوشمند را توصیف می کند:

ژن یک ببر، می گوید «من را تکثیر کن» ولی وقتی می خواهد این کار را بکند، می بایست اول تمام پیچیدگی های یک ببر مثل پنجه و خط و خال را تولید بکند.
انتخاب طبیعی، موضوعی است که حتی دانشمندان هم به سختی آن را قبول می کردند.
با اینکه تئوری فرگشت داروین مبنی بر تحول یافتن و داشتن جد مشترک پذیرفته شد ولی تا هفتاد سال بعد، کسی حاضر نبود قبول بکند که هیچ عقل هوشمندی در هدایت ش دخیل نیست.
امروزه هم تشکیک در این ست که اگر این فرآیند این قدر آهسته است که در طبیعت با چشمان ما قابل مشاهده نیست چرا بایستی قبول ش کرد.
داکینز می گوید امروز دیگر کسی در فرگشت نمی تواند تشکیک بکند برای همین به فرآیند انتخاب طبیعی حمله می کنند.
اما واقعیت این است که انتخاب طبیعی، توسط اکثریت زیست شناسان به عنوان تنها مکانیسم پیشبرد تنوع زیستی شناخته شده است. دیگر تئوری های رقیب همگی نادرست اند.
لامارکیسم می گوید که صفاتی که در یک نسل توسط فرد اندوخته می شود به طریقی به نسل بعد به ارث می رسد. ولی این درست نیست: با وجود اینکه هزاران سال است که پسران را ختنه می کنند، پوست آلت کوتاه نشده است.
اما به عکس، انتخاب مصنوعی به شدت موفق بوده است.
همه غذاها و خوراکی های ما، از گونه های وحشی با روش انتخاب مصنوعی پدید آمده اند.
فراموش نکنید که اجداد سگ خانگی، گرگ بوده اند.
در اینجا، داکینز می گوید که به جای محیط زیست، ما انسان ها تصمیم می گیریم که کدام ها از یک گونه اجازه جفت گیری داشته باشند و در واقع یک آزمایش صحت انتخاب طبیعی است.
مثلا ما فقط لوبیا های ساقه بلند را با هم ترکیب می کنیم و نتیجه این می شود که فراوانی ساقه بلندی در تمام فرزندان آن دانه افزایش می یابد.
افزون بر این، توزیع ژن ها دقیقا همانطوری ست در طبیعت که ما از انتخاب طبیعی انتظار داریم. مثلا هیچ موجودی، صفتی را حمل نمی کند که فقط برای گونه دیگر مفید باشد.
ماهی پاک کن درست است که دندان های ماهی های بزرگ را تمیز می کند ولی غذای مجانی هم گیرش می آید. رفتارهای دگرخواهانه و ایثارگرانه، به شکل جهت داری، متمایل به اعضای گونه خود است، چون ژن های مشابه بیشتری با ما دارند.
به علاوه، ما صفاتی می بینیم که بیش از جامعه، فرد را تقویت می کند مثل وقتی که یک شیر نر، ماده ها را از نر دیگری به ارث می برد، بچه شیرهای او را می کشد که در نتیجه، کل تعداد گونه کاهش می یابد ولی شانس بقای ژن های نر جدید افزایش می یابد.

نهایتا اینکه، ما انتخاب طبیعی را در زندگی مان تجربه می کنیم:

باکتری ها، به آنتی بیوتیک ها مقاومت پیدا می کنند. حشره کش ها دیگر از پس حشرات که به انها مقاوم شده اند بر نمی آیند.
این انتخاب طبیعی است اگرچه در پاسخ به دستکاری هایی که انسان در زیست محیط انجام می دهد.
افزون بر همه اینها، بیولوژیست ها لیست بلند بالایی از بروز گونه های جدید را در اختیار دارند.
البته انتخاب طبیعی، تنها رانه فرگشت نبوده است، اما اکثریت بیولوژیست ها توافق دارند که رانه اصلی است.
پس چرا نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد معتقد هستند که چنین نیست؟
آیا حق با انهاست؟
نامحتمل است که همه جامعه علمی در ۱۵۰ سال اخیر اشتباه کرده باشد ولی ما پیشتر هم با وجود توافق جمعی دانشمندان، اشتباه کرده ایم.
پس به دلایل نویسندگان بپردازیم:
فودور و همکارش می نویسند که موجودات زنده، به قدری با فیزیک شان و شرایط بدنی شان محدودیت دارند که حتی اگر بخواهند هم نمی توانند تغییر کنند.
آنها لیست بلند بالایی از این محدودیت ها بر می شمارند مثل انتقال افقی ژن ها، رانه مولکولی ووو.
ولی هیچ کدام از اینها مانعی بر سر کارکرد انتخاب طبیعی نیستند.
مثلا آنها می گویند توانایی موجودات در تغییر در یک نسل (مثل تیره شدن پوست بدن در مقابل آفتاب) یک دلیل رد انتخاب طبیعی ست.
در حالی که این توانایی تغییر هم خودش یک صفت به ارث رسیدنی ست و تابع انتخاب طبیعی! لیست بلندبالای کتاب فودور، برای خواننده غیر متخصص این تصور را ایجاد می کند که آنها می دانند از چه حرف می زنند.
ولی با خود فکر کنید اگر واقعا تغییر این قدر ناممکن بود، چطور انتخاب مصنوعی تابه این حد موفق عمل کرده؟
فودور و دیگر نویسنده، می گوید شما هیچ وقت یک خوک پرنده نمی بینید.
دلیل ش همین محدودیات است.
مقاله جری کوین، اکولوژیست و نویسنده کتاب «چرا فرگشت واقعی است»


چرا دین از سوی عوام مردم بسیار مورد پذیرش است ؟

این پرسش ممکن است در ذهن بسیاری از افراد جرقه بخورد ، اینکه چرا دین و مفاهیم مربوط به آن از سوی مردم بسیار مورد استقبال واقع میشود ؟ یا چرا انسان تمایل به دین دارد ؟ و ...



میتوان گفت کوتاه ترین و هوشمندانه ترین پاسخ را ، زیگموند فروید به این موضوع میدهد ؛ فروید گفت : دین سرابی است که سرچشمه نیرومندی آن ، آمادگیش برای هماهنگ شدن با خواسته های غریزی امیال ماست .

شاید بتوان یکی از مصداق های دیدگاه فروید را اینگونه تبیین کرد که انسان در طبیعت خود ، دارای غریزه ترس است که همواره در طول زندگی همراه انسان است ؛ ترس از سختی ها و مشکلات ، ترس از مسئولیت ها و ترس از تنهایی و ...
وجود این غریزه ترس موجب نگرانی ، دلهره ، اضطراب و در مجموع موجب آزردگی روانی در انسان میشود . با این حال انسان طبیعتا خودآگاه و ناخوآگاه همیشه به دنبال راهی برای غلبه براین ترس بوده تا بلکه آرامش خاطری برای خود فراهم سازد ؛ به گمان من ساده و هموارترین این راه ها ، دل سپردن و تکیه دادن بر مفاهیم دینی و روحانی است .
در این فرایند ، دین با ساختن مفاهیمی همچون خدا ، مانند ماده ای تسکین دهنده برای انسان عمل میکند که آن حس آرامش و آسودگی از بین رفته توسط ترس را باز میگرداند .

دیدگاه جالب و قابل تاملی نیز در این زمینه وجود دارد که بیان میکند ، در واقع دین با نماد و مفهوم خدا ، آن حس شیرین اطمینان و آرامش کودکانه را ، که با وجود پدر و مادر حاصل میشد را در انسان یادآوری و پر رنگ تر میکند ؛ و در نتیجه آن خلا روانی در انسان بالغ را که حاصل از مسئولیت ها و نگرانی ها در زندگی است ، با مفهوم پدر ، اما اینبار از نوعی قدرتمند و مورد اطمینان تر پر میکند .
(اشو برای بیان کردن این دیدگاه از اصطلاح تزریق حس بچگی در ادیان و مذاهب استفاده کرد !! )

بنابراین بیجا نیست که بگوییم دین ابتدایی ترین تلاش از سوی انسان برای غلبه بر ترس است ؛
این فرایند را میتوان در رفتار ها و واکنش های " انسان های امروزی " نیز مشاهده کرد ؛ پناه بردن به دعا و خدا و .. در هنگام مشکلات ، از سوی افرادی که در طول زندگی معمولی شان تمایلی به دین و مفاهیم دینی نداشتند ، به وضوح بیانگر نقش مورفین داشتن مفهوم خدا در میان انسان ها است !!!

البته این را باید به عنوان نکته پایانی ذکر کرد که ، در نهایت انسان نیازی به اینچنین باور های تسکین دهنده و ماورایی نداشته و ندارد ، بلکه این انتخاب را میتوان حاصل ساده اندیشی و ساده خواهی انسان برای غلبه بر این غریزه برآورد کرد .

گردآورنده:میلاد سلطانپور